چکیده:
اسطوره سیزیف کتابی است که آلبر کامو در آن به مساله پوچی انسان معاصر می پردازد. این کتاب و اسطوره مطرح شده در آن، از جمله آثار تاثیر گذار بر شاعران معاصر ما بوده است تا آن جا که شاعرانی چون رحیمی، شفیعی کدکنی، شاملو و ... با الهام گیری از این کتاب و اسطوره آن، اشعاری سرودند. با این وجود الهام گیری ها به دلیل خوانش متفاوت شاعران از این اسطوره، با یکدیگر تفاوت های بنیادینی داشت. در مجموع رویکرد شاعران ایرانی به این کتاب و اسطوره را می توان به چهار شکل زیر دانست: الف) شاعرانی که تنها به روایت مجدد و بی کم و کاست این اسطوره پرداختند. (شعر تقدیر سروده رحیمی)؛ ب) شاعرانی که با در نظر داشتن این اسطوره و درون مایه های فلسفی آن به آفرینش نمادهای مشابه اقدام کردند. (شعر رود سروده احمد شاملو)؛ ج: شاعرانی که اسطوره سیزیف را از بار فلسفی آن خالی ساخته، به آن بعدی اجتماعی دادند. (شعر چرخ چاه سروده شفیعی کدکنی)؛ د) شاعرانی که تنها درون مایه های این اسطوره را در شعر خود انعکاس دادند. (شعر جهان را که آفرید سروده احمد شاملو)
خلاصه ماشینی:
"باز در آغاز بمانی هراوج فرازیست که محکوم فرودست هرچند برآیی،ره برگشت شود بیش وین کار عبث روح بلند تو نفر سود؟ پشت تو از این سنگ گرانبار نشد ریش؟ وان قهقه دلدار و شکر خندهء خورشید کاندر طلبش رنجی از اینگونه خریدی ارزد که تو پرداختیای مرد؟ زانها که به پندار تو میبود،چه دیدی؟ بس شب شد و روز آمد و بس نقش بگردید از گمشدهات،خود نه پیامی نه نشانی نفرین شده نقاشی،بیدیده و بیدست کان نقش که خواهی بنگاری،نتوانی وین دست نگه کن:همه آماس،همه ریش وین پای:همه آبله و داغ رهی دور وین جاده:همه سنگ و همه خار و همه خون چشم تو چه دیده است در این وادی بی نور؟ تقدیر تو این بود که با همچو منی سنگ با رنج فزون،عمر عزیز تو سرآید تقدیر چنین بود که سنگی به دگر سنگ در جادهء نارفتهء کهسار بساید برخاست ز نو مرد همه خشم،همه خشم سودای تکاپوش به جوشیدن و رستن با سنگ چنینگفت که تقدیری اگر هست تو مرده به تسلیمی و من زنده به جستن (رحیمی 0431 الف:2321) ب-شاعرانی که با درنظر داشتن این اسطوره و درون مایههای فلسفی آن،به آفرینش نمادهای مشابه اقدام نمودند: اگرچه اسطورهء سیزیف پس از سالهای دههء 02 در ایران«زمینهء بسیاری از شعرها قرار میگیرد»(شفیعی کدکنی 0831:46).
با این وجود این الهامگیریها به دلیل خوانشهای متفاوت شاعران از این کتاب و اسطورهء مطرح شده در آن،با یکدیگر تفاوتهای بنیادینی نیز داشت؛چنانکه شاعری چون مصطفی رحیمی به دلیل ذهنیت فلسفیاش-او مترجم و نویسندهء آثاری فلسفی بوده است-بعد فلسفی این اسطوره را در کانون توجه خود قرار داده بود در صورتی که شاعری چون شفیعی کدکنی که یکی از شاعران نوپرداز و اجتماعی است،این اسطوره را از بار فلسفیاش خالی ساخته،به آن بعدی اجتماعی میدهد."