چکیده:
فلسفه سیاسی، هرگونه تامل عقلی از چیستی زندگی و نظم سیاسی، تعیین جهت و هدف و غایت آن و بیان اصول سامان دهی جامعه و حکومت و تحقق آنها می باشد. دوره معاصر ایران از آغاز تاکنون از عدم حاکمیت یک تفکر فلسفی بر ارکان، اجزاء و مبانی زندگی سیاسی خود رنج برده و فقدان آن، جامعه سیاسی ایران را دچار تشتتات فکری و ذهنی عمیق و گاه با بحران های جدی روبه رو ساخته است. پرسش، آن است که ریشه بی ثباتی در ایران معاصر چیست؟ ادعا آن است که آشفتگی های فکری و بی ثباتی های ذهنی و علمی زندگی سیاسی دوره معاصر ایران ناشی از عدم توانایی بخش هایی از سنت فلسفی سیاسی به پرسش های اساسی مطرح شده در جامعه سیاسی و عدم کارآمدی آن در تنظیم و جهت دهی زندگی سیاسی این دوره می باشد. در این مقاله ضمن بیان شاخصه های بی ثباتی در زندگی سیاسی ایران معاصر، وجوه مختلف کاستی های سنت فلسفی سیاسی در زندگی سیاسی این دوره بررسی می شود.
خلاصه ماشینی:
"مشاهده این وضعیت از چندین دهه قبل از انقلاب مشروطه شروع می- شود و تردیدها و آشفتگیهای فکری واندیشگی،جامعه فکری و اهل تأمل و تفکر این دوره را فرا میگیرد و آنان پیشروی خود پرسشهایی را میگذارند که علت این عقب- ماندگی چیست و به میزان توانمندی پاسخگیری از سنت فکری و دینی-فلسفی خود و به میزان مرعوب و عدم مرعوبیت از تحولات غرب و در یک فرآیند تاریخی زمانمند، به پاسخهایی رسیدند که گاه بسیار متفاوت و بلکه متضاد با یکدیگر بود و عدم درک واحد از تحولات غرب و از میزان توانمندی سنت خود در دریافت پاسخها و کثرت متعارض تجویزات نتایج عملی این مواجهه،جامعه ایران دوره معاصر را به انواع آشفتگی و اضطرابهای فکری و هویتی عملی کشاند و این وضعیت تا سالهای قبل از انقلاب اسلامی در سال 7531 ادامه یافته تا اینکه جریان غالبی به رهبری امام خمینی(ره)از متن سنت فکری و دینی اینجامعه پیدا و رشد یافت و نظریه سیاسی ولایت فقیه را عرضه داشت و آن مورد پذیرش و مطالبه اکثریت جامعه قرار گرفت و جامعه از بیثباتی و تشتت فکری و عملی خود خارج شد و به تأسیس نظام سیاسی جدید منجر شد و مردم در درون این نوع نظام و نظریه،زندگی سیاسی خود را آغاز نمودند و نظام سیاسی جدید بر مبنای چنین نظریه به تولید رفتار سیاسی برآمد."