خلاصه ماشینی:
"اعتراف دشمن:قسمتی از نامه فرمانده مجروح انگلیسی به ژنرال مافوق خود پس از آنکه رئیس علی دلواری،دو نفر انگلیسی را به تفنگچیان سپرد که مراقب آنها باشند؛خود را به جسد سروان که نیمه جانی داشت رسانید و پرسید:«حال شما چطور است؟» سروان جواب داد:«حال من خوب است و عنقریب میمیرم،خیلی تشنه هستم.
» رئیس علی گفت:«دو نفر از متابعین و هموطنان شما زنده هستند؛آنها را آزاد میکنم که به کشتی بروند ممکن است مطالب خود را به آنها املاء کنید تا نوشته و بروند.
«ژنرال من!»دلیل کافی بر جوانمردی و حسناخلاق و انسانیت ایرانیان که شما اروپائیان خودخواه،آنها را نیمه وحشی میخوانید همین قدر بس که الساعه در اینجا رئیس علی بر ما سه نفر حاکم علی الاطلاق است،و هیچ چیز او را مجبور نمیکند که بگذارد من به آسودگی مشغول مکاتبه با شما باشم و معذلک این جوانمرد ایرانی با آنکه شاید اکنون در ذهن خود تصور میکند که من از کیفیت قوا و استعداد و جزئیات امور آنها به شما خبر میدهم،باز نه تنها از مکاتبهام مانع نشده بلکه مرا در این کار مدد کرده است و محض حفظ مکرمت و ادای وظیفه انسانیت برای آنکه گفتار مرا نشنود،دور شده است!!"