چکیده:
در فرهنگ شیعیان برای امام ویژگیهایی مطرح است که «علم امام» یکی از آنها به شمار میرود؛ یعنی اینکه امام باید در آگاهی از معارف و احکام دین سرآمد همگان باشد. علم نه تنها از شرایط بنیادین امامت است، بلکه مکمل دیگر شروط و زیربنای آنها نیز است. بدین جهت از همان ابتدا تاکنون، این ویژگی از جمله دغدغههای ائمه معصومین(ع) و اصحاب و شاگردان و پیروانشان بوده است. دربارة کم و کیف و حد و حدود علم امام اظهارنظرهای متفاوتی وجود دارد که از مجموع آنها سه نگرش بیش از همه مورد توجه قرار گرفته است: نگرش اول قائل به سکوت دربارة علم امام است؛ نگرش دوم علم را محدود به حدود خاصی میداند و نگرش سوم هیچگونه حد و حدودی برای علم امام قائل نیست. این نگرش را بیشتر میتوان در بین عرفا و فلاسفه دید؛ البته منظور از فلسفه، بیشتر فلسفة متأخر، یعنی حکمت متعالیه، است که با عرفان اسلامی همخوانی بیشتری دارد. نوشتار پیش رو در حد توان تلاش نموده تا با توجه به مبانی خاص فلسفی و عرفانی، توصیفی از این دیدگاه که تقریبا دیدگاه رایج زمان محسوب میشود، ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"هر دو طایفه، چه کسانی که برای اسمای مستأثر الاهی مظهر و تجلی قائل نیستند و چه کسانی که برای این اسماء مظهر و تجلی قائلاند، بر این باورند که این اسماء و صفات اگرچه در علم غیب حق قرار دارند و از زمرة مفاتیح غیبالاهیاند که کسی به آنها غیر از خود ذات ربوبی آگاه نیست (زیرا هر آنچه در کمون ذات الاهی مکنون شد، امکان راهیابی به آن وجود ندارد)؛ ولی در هر حال آن گونه که از ابنعربی نقل شد چنانچه خداوند به هویت ذاتی خود بر کملین و اقطاب، مانند پیامبر(ص) و انسان کامل، تجلی کند در این صورت این برگزیدگان را حتی بر اسمای مستأثر خود هم آگاه میکند: «عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول...
دربارة مستخلفعنه (خدا) هیچ جای تردید نیست که او جل و علی بهعنوان خالق و رب با علم و دانش ویژة خود، بر همة عوالم غیب و شهود احاطة مطلق دارد و «بکل شیء محیط» و «بکل شیء شهید» است؛ اما دربارة خلیفة او (انسان) باید توجه داشت کسی که میخواهد خلیفه و جانشین او باشد و به نیابت از او تدبیر عالم کند باید از تمام ویژگیهای مستخلفعنه خود برخوردار باشد که در فرهنگ عرفا از آنها تعبیر به اسماء و صفات میشود.
پس معلوم میشود که اگر عرفا در باب مقام خلیفة الله و یا انسان کامل و یا پیامبر و امام داد سخن دادهاند و او را جلوة همة صفات الاهی دانستهاند، نخواستهاند بین خدا و خلق او وحدتی قائل شوند و شریکی برای خداوند قرار دهند؛ بلکه به جنبة وجوبی ذات حق و امکانی ماسوای حق حتی پیامبران و امامان توجه داشتهاند و آن گونه که به تفصیل گذشت ذات واجب را وجود محض میدانند که با تمام آنچه غیر اوست تباین ذاتی دارد."