چکیده:
تازه به ایران آمده بود.نخستینبار،او را در منزل سید مهدی طالقانی،فرزند مرحوم آیت الله طالقانی دیده بودم.پیرمردی خوشصحبت و سرزنده،که بیش از ربع قرن از روزگار زندگیاش را در ایتالیا گذرانده است. وقتی به ایران آمد،دیگر میخواست بماند.در مرکز نشر فرهنگ اسلامی مشغول به کار شد و در مدت زمان کوتاهی،چند جلد کتاب تألیف کرد.همواره در حال خواندن و نوشتن است حتی در جمعهای خصوصی هم دست از نوشتن برنمیدارد.به قسمی که گلایهء دوستان را برمیانگیزد.غلام رضا امامی متولد سال 1325 در اراک است.ولی در بیشتر شهرهای ایران زندگی کرده است. به چهار زبان ایتالیایی،انگلیسی،عربی و فرانسه تسلط دارد و افتخار همنشینی و همصحبتی با بزرگانی چون جلال آل احمد،دکتر علی شریعتی،فخر الدین حجازی، محمد علی جمالزاده و بسیاری دیگر را داشته است. ذهن او انباشته از خاطراتی است که بسیاری از آنها را در جایی عنوان نکرده است.در روز مصاحبه،آخرین 2Lکتابش را به من هدیه داد.در صفحهای از آن نوشت: «.................»ولی من چهره خندان واقعی را در سیمای او دیدم.این را شما از عکسهایش به فراست میتوانید دریابید.نام کتابش این بود:«جز زیبایی ندیدم» پیش از ترک وطن،مدتی مدیریت انتشار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انتشارات مهاجر و بعثت را برعهده داشت.«آنها زندهاند»،«آتش باش تا برافروزی»،«آفتابپرست»،«آی ابراهیم»- کتاب برگزیده شورای کتاب کودک 1360-،«فرزند زمان خویشتن باش»-دیپلم افتخار نمایشگاه جهانی لایپزیک 1982-،«عبادتی چون تفکر نیست»-برنده دیپلم افتخار نمایشگاه لایپزیک آلمان 1981 و برنده جایزه نمایشگاه جهانی ژاپن 1979-و دهها کتاب ترجمه و تألیفی دیگر،تنها گوشهای از کارهای فرهنگی اوست.با او که شناخت کافی از ادبیات ایران و جهان دارد،درباره هنر و ادبیات متعهد به بحث و گفتوگو نشستهایم.
خلاصه ماشینی:
"آیا این موضوع به عدم وجود الگو در ایران ارتباط داشت؟ یا اینکه در کل،طیف نویسندگان و هنرمندان ما به سمت آنها گرایش پیدا کرده بودند؟و یا چون در آن زمان، مبارزات علیه رژیم شاه،انفرادی و پراکنده صورت میگرفت، هنرمندان متعهد ما از هر راه ممکن به انتقاد از اعمال رژیم میپرداختند؟ الگوهایی هم در ایران یافت میشد،ولی نام بردن و رفتن به طرف آنها کیفرهای سنگینی را درپی داشت.
در بین نویسندگان ایرانی،غیر از جلال آل احمد،کس دیگری یافت نمیشد تا در این میان با آثار و اندیشهء خود راههای تازهء دیگری را به نسل شما نشان دهد؟ کسانی که مثل جلال رودرروی رژیم قرار بگیرند و با شهامت اعتراض کنند،کم بودند.
البته در اینجا،از یک نویسنده بزرگ دیگر هم یاد میکنم،که جنبهء مذهبی آثارش بیش از هنر نویسندگیاش مورد توجه و اقبال قرار گرفته بود و او دکتر علی شریعتی است.
چاپ آثار شریعتی که به نوعی مروج روشنفکری مذهبی و روشنگر جوانان انقلابی بود،به آسانی صورت میگرفت یا رژیم برای مقابله با انتشار آنها،راهکارهایی را اندیشیده بود و از انتشار مرتب آنها جلوگیری میکرد؟ چاپ آثار دکتر شریعتی هم حکایت خاص خودش را داشت.
به نظر من باید رسیدگی شود که این آقایانی که دستور جمع کردن کتابهای این نویسندگان را دادهاند،به دستور چه کسی و چرا این کار را کردهاند؟ این اعمال سلیقههای شخصی چه بازتابی را میتواند در سطح جامعهء فرهنگی داشته باشد؟ اگر همه را حذف کنیم،در به وجود آمدن یک جامعهء ریاکار سهیم هستیم."