خلاصه ماشینی:
"در مقالهی پیش رو، ضمن بیان تفاوتها و نسبت میان توصیف(که کار اول مورخان است)،تبیین و تفسیر،به ضرورت پرداختن مورخان به تبیین و انواع و اقسام آن و نیز تفاوت تبیینهای علوم تجربی و علوم اجتماعی از جمله تاریخ اشاره شده است.
(ادواردز،1375:ص 34)همانگونه که دیدیم مسأله تبیین(به مانند عینیت)از مهمترین مسائل و مبانی علم تاریخ به شمار میرود و همین امر به نوبهی خود موجب طرح مسألهی تمایزات و تشابهات تبیین در تاریخ و تبیین انواع دیگر علوم(بهویژه علوم طبیعی)شده استوبا توجه به این موضوع،دو گروه در عرصهی روششناسی تاریخی ظاهر شدند.
اما در همهی این معانی یک عنصر مشترک وجود دارد و آن اینکه افعال آدمی ظاهری دارد و باطنی و فهم برون از طریق فهم درون ممکن است نه بالعکس و به جای آنکه تبیین حادثه را از نظم قانونی بخواهیم،نظم بیرونی را باید برحسب معنای درونی فهم کنیم.
تفاوت میان تبیین علی و تبیین کارکردی نیز این است که در اولی پدیده مورد بررسی به عوامل مقدم بر آن ارجاع میشود اما دومی به پدیدههای مؤخر بر آن نسبت داده میشود.
خاتمه حتی اگر با آن گروه از روششناسان همراه نباشیم که مرزی میان توصیف و تبیین قائل نیستند و میگویند توصیف دقیق به خودی خود شامل و حامل تبیین نیز هست(که حد اقل در مواردی حقیقتا این گونه است)و اضافه میکنند که مورخ تنها موظف است به احراز آنچه واقعا اتفاق افتاده است بپردازد،باید اقرار کنیم که توصیف دقیق از یک پدیده،اولین گام برای رسیدن به دانش قابل اتکاء نسبت بدان پدیده است."