چکیده:
یکی از بحثهای منطق ارسطوئی تقسیم قضیه به معدوله و محصله، و نیز تقسیم لفظ به معدول و محصل
است. بحثی دیگر که از ارسطو تا امروز مطرح است، گفتگو درباره ملکه و عدم است. نویسنده در این مقاله در
صدد اثبات این مدعا است که در کتب منطقی - از ترجمه کتاب ارسطو گرفته تا کتب منطقی اخیر - در هر سه
مورد اشتباه رخ نموده است.
بدین معنی که علاوه بر خلط اصطلاحات ارسطو با اصطلاحات رایج در کتابهای منطقی، مسلمانان مفهوم
آنها را نیز با هم اشتباه کردهاند. بنابر این در این مقاله از وضع اصطلاحات محصل و غیر محصل، ملاک تشخیص
این دو اصطلاح، قضیه معدوله، قضیه عدمیه، متناقضین و ملکه و عدم بحث میشود.
خلاصه ماشینی:
"قضایائی که این الفاظ در آنها، بویژه به عنوان محمول، به کار رفته است، مانند «زید اعمی» و «زید امی» بنابر نظر حکیم سبزواری در منظومه منطق او و نیز سراج الدین ارموی مؤلف مطالع، و قطب رازی شارح آن، و هم چنین مؤلف رهبر خرد (تبصره آخر، ص 162) معدولهاند؛ لکن به عقیده این نویسنده الفاظ اعمی، امی و نظایر آنها مسلما محصلند، و مفادشان هم با مفاد الفاظ غیر محصل (مرکب با ادات سلب) فرق دارد، و قضایایی مثل «زید اعمی» و «زید امی» نه معدولهاند، و نه نامعلوم و بلا تکلیف.
حاصل بیان سبزواری هم همین نظریه است، زیرا اگر چه وی در ابتدا قضیه معدوله را قضیهای که اجزاء آن با ادات سلب ترکیب شده است، تعریف میکند، و قضیه محصله را - برخلاف معدوله - قضیهای میداند که اجزاء آن با ادات سلب ترکیب نیافته است (منظومه، 50)، اما در ادامه قضایایی را هم که محمول آنها عدم ملکهای است و لفظی ثبوتی برای آن وضع شده، از جمله قضایای معدوله به حساب میآورد، هر چند در اینگونه از محمولات حرف «لا» در لفظ ذکر نشده باشد، [بلکه معنی نفی در ضمن آن هست، مانند کور به معنی نابینا، در فارسی، و اعمی به معنی لابصیر، در عربی] (شهابی، 162) (2) ] از این رو «زید اعمی»، همانند «زید لابصیر» قضیهای معدوله است."