خلاصه ماشینی:
"داستان ذیل تا اندازهای حاکی است بر آبادی و اعتبار این شهر: میگویند که نیشابور دارای دوازده هزار مسجد و مدرسه بوده است و روزی از روزها که حضرت امام رضا از آنجا عبور میکرده است محتاج دواتی برای نوشتن مطلبی میشود و میپرسد آیا کسی دواتی دارد که بمن امانت بدهد و باران دوات از هر سو روان میگردد و طولی نمیکشد که تپهای از پنج الی شش هزار دوات بوجود میآید.
میگویند که وقتی کیکاوس نیشابور را پایتخت کشور خود ساخت خواست که مردم آن شهر او را مانند خدا بپرستند و برای اثبات الوهیت خود تختی برای خود ساخت که در هوا پرواز میکرد،تخت سبکی بود که عقابهای بسیاری بر آن میبستند و کیکاوس بر آن تخت جلوس میکرده و نیزهای بر دست میداشته که بر نوک آن قطعه گوشت لخمی نصب کرده بودند و پادشاه آن نیزه را بطرف بیرون در امتداد راهی که میخواسته بپیماید دراز میکرده است و عقابها برای ربودن آن بدانسو پرواز میکردهاند و بدین ترتیب تخت پادشاه را در هوا حمل میکردهاند و وقتی کیکاوس میخواسته بزمین برگدد آن قطعه گوشت را بعقابها نزدیک میساخته و آنها آنرا میبلعیده و بزمین برمیگشتهاند."