خلاصه ماشینی:
"جوانانی که پرورده بحرانند و هرجا که شد میخوابند و میتوانند دشمن مسلح را«خوک» بنامند و سر فرصت با او گلاویز شوند،بفکر فردا و در غم پوشاک و مارتینی روزانه خود نیستند،چون معتقدند که این جهان هرچه بیشتر بدانان تعلق دارد،و اگر فردا از آن آنان نیست پس مال چه کس دیگری میتواند باشد؟اکنون جامعه ما به«دو ملت»تجزیه شده است و این تجزیه در همهجا بچشم میخورد:جوانان و تماشاگران.
آنان از همهچیز جدا هستند-جدا از اتحادیههای کارگری بورژوامنش،جدا از دلداریهای واقعی یا دروغین بشردوستانه و تعلیمات دانشگاهیان و اندیشههای سنتی آنها،جدا از تلاشهای سخاوتمندانه پدران و مادران در جهت همدردی با عصیانگران جوان،حتی جدا از فعالیت سیاهان که بعنوان سمبلی بدیشان میچسبند ولی در واقعیت امر با آن نیز یکدل و یک عمل نیستند بالاخره حتی از آینده دلخواه خود که کشورشان بخود خواهد دید،بعلت نفوذ کرپراتیسم Corporatism همهجاگیر و فوق تکنولوژی که امکان وصال آنرا دستکم بتنهائی از طریق کمسونها دانشجوئی میسر نمیسازد جدا افتادهاند."