چکیده:
نفسشناسی متفکران مسلمان در سدههای ششم و هفتم، متاثر از مباحث نفس ابنسیناست؛ با این تفاوت که ابنسینا در پی اثبات تجرد قوه عاقله نفس بود، اما پس از وی، تفسیر تجرد همه مراتب ادراکی نفس وجهه همت برخی از متفکران قرار گرفت. خواجهنصیر به پیروی از ابنسینا، نفس ناطقه را جوهری مجرّد از ماده و امری بسیط و روحانیة الحدوث میداند که در راستای تکامل خود، تعلق تدبیری به بدن دارد. او بر اساس اعتقاد به تلازم میان تجرد و جاودانگی، با براهین عقلی محکم، تجرد همه مراتب ادراکی و بقای نفوس ناطقه را اثبات کرده و باور دارد که نفس و بدن از یکدیگر اثر میپذیرند و نه تنها فساد بدن، بلکه هیچ عامل دیگری نمیتواند سبب زوال نفس ناطقه بسیط و مجرد گردد. اما فخررازی در مورد ماهیت نفس و رابطه آن با بدن، نظری دوگانه دارد؛ او گاهی همانند فلاسفه اسلامی، نفس را جوهری مجرد میداند و برای اثبات تجرد آن به براهین ابنسینا تکیه میکند و گاهی همانند اکثر متکلمان اسلامی، نفس را جسمی لطیف میداند که به قدرت خداوند متعال در بدن تصرف میکند.
خلاصه ماشینی:
"او در الاشاره، نهایة العقول، معالم اصول الدین، البراهین و الاربعین، همانند اکثر متکلمان اسلامی، نفس را جسمی لطیف دانسته است که به قدرت خداوند در بدن تصرف میکند و این جسم لطیف ساری در هیکل، در حقیقت همان اجزاء اصلی است که از اول تا آخر عمر باقی میماند؛ اما در المباحثالمشرقیه، النفس و الروح و المطالبالعالیه، همانند فلاسفه اسلامی، نفس را جوهری مجرد و مغایر با بدن میداند و برای اثبات تجرد آن به براهین ابنسینا تکیه میکند؛ در مفاتیحالغیب، نیز این دو دیدگاه متفاوت، بچشم میخورد.
او در بقاء النفس بعد فناء الجسد و اجوبة المسائل النصیریه میگوید: مدرکات مشاعر مادی، دارای وضع خاص و قابل قسمتند، در حالی که معقولات نفس انسان فاقد وضع و غیرقابل قسمتند؛ پس ذات نفس هم دارای وضع نیست و نفس، جوهری مجرد و غیر از قوای جسمانی و مغایر با مشاعر مادی است.
عبارت «و هو ظاهر علی قولنا»، به دیدگاه بیشتر اصحاب شریعت اشاره دارد که عالم را با همه اجزاء آن از جمله نفوس ناطقه، حادث زمانی دانستهاند و عبارت «و علی قول الخصم» بیانگر قول حکیمان پیش از اسلام است که اگر آنها نفوس را حادث به حدوث بدن بدانند، چنانکه ارسطو گفته است، پذیرفتنی است و اگر بنا بر قول افلاطون، نفوس را قدیم و ازلی بدانند، با سه اشکال اساسی مواجه است: چون اگر نفس ازلی و قدیم باشد، از دو حال خارج نیست، یا باید یکی باشد و یا متعدد."