خلاصه ماشینی:
"چند تن مست ز اوباش گذر نیمشب حلقه زندش بر در میزبان زود سوی بام شنافت آه وی بود اگر دودی یافت شذ در اندیشه که ناگاه بگوش آمدش ار سک کو بانک خروش یادش آمد که بود سک ماده هفت توله بودش نوزاده رفت و زان هفت یکی را بربود همه را ذائقه ضایع ز عرق آن بخوردند و بگفتند که باز مزه زین طرفه کباب آر فراز پنج بار دگر آن مهماندوست زان بیاورد و بگفت نکوست خواستندی چو از آن هفتمبار گفت ای خیل حریفان زنهار هفتمین را اگر آرم پاره کندم ماده سک بیچاره *** این نه افسانه بود باشد راست مثل زندگی عادی ماست ما همه باقر بیخون شدهایم عاجز از کار شبیخون شدهایم برف درویشی و تاریکی جهل صعب کرده است بر ما هر سهل نفس و فرزند و زن ما مهمان مست مزه بگشوده دهان خرج تفریح و تجمل خواهند وین مخارج بتسلسل خواهند همه گویند فراز آر مزه ور دو صد جرم ضرور است و بزه ور حقوقت نبود کافی و مزد ما بآن کار نداریم بدزد ما شتابنده بهر بیغوله از پی صید سگ و سگتوله میهمانان شکمخواره ما تنگ بربسته ره چاره ما هفتمین بوله مگر بربائیم از پی گشتن مادر آئیم داغها دیده زما مسکین سک بگزد یا گسلدمان پی ورک"