خلاصه ماشینی:
"شعر گر قامت سرورا دو تا میگوئی و رماه دوهفته را جفا میگوئی اندر همه عالم این دل و زهره کراست تا با تو بگوید که چرا میگوئی *** جتنا بلیلی و هی جنت بغیرنا و اخری بنا مجنونة لا یزیدها *** ما عاشقیم بر تو تو عاشق بر آینه ما را نگاه بر تو ترا اندر آینه از دود آه خویش جهانرا سیه کنم تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه روزی یکی از آن امیران که گرم دماغتر بود و بیصبرتر گفت ای امیران و ای برادران اگر شما را صبر هست باری مرا نیست امروز بروم زانو زنم بخدمت سلطان و خاک بر سر کنم اگر بگوید چیست بگویم رباعی گفتی که سرشک تو چرا گلگون شد چون پرسیدی راست بگویم چون شد خونابهء سودای تو میریخت دلم چون جوش برآورد ز سر بیرون شد ناتمام"