خلاصه ماشینی:
"رعنای جهان چون خسان عشق نبازم نه بسهو و نه بعمد منت دادن اگر نیست مرا با کی نیست همت ناستدن همت و لله الحمد کمالالدین اسمعیل من سر به آفتاب و فلک درنیاورم ور تیغ آفتاب زند چرخ بر سرم سیمرغ صبح را نبود جای دم زدن آنجا که مرغ همت او آشیان نهاد ابن یمین ز ننگ خواستن از خود ز قوت درمانم ز غصه جان بلب آرم چو شمع و تن بخورم نیز هم دلا در آتش محنت کرت جان میرسد بر لب بمیر از تشنگی و ابی مکن از بحر در یوزه معاذ الله اگر روزی بغیری احتیاج افتد بدان معنی که در دستم نماند قوت یکروزه بهایم وار چون دیده سوی آب و علف دارم شوم همچون فلک سازم شعار خویشتن روزه ابی بکر بن علی چون عقل شو جریده که جز عقل در عروج بالای هفت قله گردون علم که برد عریان بزی و کسوه مجو زانکه از سپهر جز موش و گربه کسوه پشت و شکم که برد نیزهم چو باز باش که صیدی کنی و طعمه دهی طفیل خواره مشو چون کلاغ بیپر و بال نیزهم همت بلنددار که نزد خدا و خلق باشد بقدر همت تو اعتبار تو کمالالدین اسمعیل آدمی بر حسب همت خویش افزاید هر چه اندیشه در آن بندد چندان گردد ابوبکر بن علی بارزوی و هوس برنیاید این معنی بسوز سینه و خون جگر تواند بود بلند همت باش ای پسر که زینت تو چنانکه همت تست آنقدر تواند بود"