خلاصه ماشینی:
"استحکام بنیانهای نظری عدالت اجتماعی،همگرایی ملی،توسعه اقتصادی و باز کردن افقهای جدید برای مطالعات کاربردی و آسیب شناسی اجتماعی در کشور ایجاب مینماید که به بنیادیترین زیر ساختهای فکری روابط اجتماعی و نظام ارزشی ساختار طبقاتی قومی (منطق نابرابری اجتماعی)در افغانستان توجه جدی گردد و این قلم براساس همین باور خواسته است،که به این پرسش اساسی و محوری پاسخ دهد که مبنای قشربندی و نظام توجیهی نابرابری اجتماعی در افغانستان چیست؟در این نوشتار اصل نابرابری و فاصله طبقاتی قومی به عنوان یک پیش فرض، اثبات شده تلقی گردیده است و هدف اصلی این است که از لحاظ نظری در لایههای مخفی و پنهان این نابرابری نفوذ کرده و با شکافتن درون مایههای آن،تاریخ و نارساییهای اجتماعی جامعه افغانستان را تا حدودی فهمپذیر نماید.
دقت در ملاک قشربندی اجتماعی کلید درک مسائل اجتماعی در کشور است و مطالعات آسیب شناسی سیاسی-اجتماعی و تاریخی،نیز باید از همین نقطه آغاز گردد،زیرا با شکافتن تفکر و منطق خود محورانه طبقه حاکم در گذشته سیاسی افغانستان،بنیانهای نظری ساختارهای اجتماعی،و مبناییترین عنصر در تحولات سیاسی-اجتماعی کشور،شناسایی گردیده و این واقعیت روشن میشود که تسلط حاکمان تمامیت طلب و قبیله مدار،بر منابع قدرت و تاریخ سیاسی افغانستان،فاصله دولت و ملت را عمیق نموده و بستر ناهمگرایی ملی را شکل داده است،فرصت شکوفایی به استعدادهای درخشان جامعه را نداده و مانع توسعه نیروی انسانی شده است،و نه تنها از تواناییهای اقشار مختلف جامعه،در راستای آبادانی کشور استفاده نشده که آنها را در مسیری انحرافی رقابتهای منفی توطئههای قومی سوق داده است."