چکیده:
«وقت»در نزد عرفای مسلمان،معنا،مفهوم،تعابیر و ویژگیهای خاصی دارد ویژگیهایی که متناظر بر «فنای ناسوتی و ظهور لاهوتی»عارف است.در این وقت یا «لحظه حال»است که واقعههای روحانی و شهود حقایق باطنی به وقوع میپیوندد.حالی که مابین گذشته و آینده و درعینحال جامع هردو است.بر این اساس «وقت»صوفی در«آن»و آناتی میگذرد که بعد و امتداد زمانی ندارد و لذا،در مکانی رخ میدهد که به آن اشاره نمیتوان کرد؟بدینسان،«وقت صوفی»به منزلهء حضور و «بودن»در مکان و زمانی دیگر است که از قواعد زمان و مکان محسوس مبراست و ویژگیها و مختصات وجودی خاص خود را دارد. هدف اصلی این مقاله در وهله نخست،جستجو و بررسی چیستی وجوه مفهومی،کیفی،ماهیت و هستیشناختی«وقت صوفی»و بهطور اخص چگونگی این وقت،ویژگیها و شاخصههای زمانی-مکانی مطرح در آن است.ویژگیهایی که در نهایت زمان و مکان دیگری(لحظه حالیعالم ملکوت)را در عرصه اندیشه و خیال میگستراند.بهطوری که جمع اضداد،«همزمانی»گذشته،حال و آینده و...از وجوه و شاخصههای آن است که در کلیه ابعاد وجودی عارف تسری دارد. در این راستا باتوجه به نوع مسئله،بررسی پیشینه تحقیق و خلاء در اطلاعات موجود،با استناد بر آراء،اندیشهها و توصیفهای صوفیه و با هدف گشایشی به سوی معناهای نهفته در عرفان و فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی،در بخش اول از روش توصیفی-تبیینی و سپس در بخش دوم از روش توصیفی-تحلیلی بهره گرفته شده است.
For Muslim Gnostics، “Time” has special meanings، implications and features which indicate “passing-away of human nature and manifestation of the Divine”. It is the very “Time” or “Present Time” when spiritual experiences and intuition of interior Truths happens. The “Present Time” is between the past and future، but at the same time includes both. Accordingly، Sufi Time is going on in the present “Moment”، the moment having no temporal dimension; therefore، it goes on in a place which has no extensions. Hence، Sufi Time means to be “present” in a place and time free from the regulations of ordinary place and time. It has its own existential features and characteristics. The main objective of the present article is to explore what the sense، quality، quiddity، and ontological respects of Sufi Time are، and what spatial-temporal features it has; the features that، eventually، at the mind of a Sufi will develop the time and space (the Present Moment- world of Dominion) which “coincidence” of the past، the present and the future، a contradiction in terms، is one of its features that dominates all his existential aspects.
Regarding the research question، its history، and lack of related literature، the research method of the first part is descriptive-explanatory، and of the second part is descriptive-analytic. In doing so، we have relied on the views and terminology of mysticism so that we would unveil the meanings hidden in Iranian-Islamic mysticism and its rich culture.
خلاصه ماشینی:
اما جرجانی حال را در لغت نهایة الماضی و بدایة المستقبل دانسته،وقت صوفی را به زمان حال-وقت نسبت میدهد و میگوید:«وقت عبارت است از حال تو در زمان حال که ارتباطی به گذشته و آینده ندارد»(همان).
صوفی به گذشته یا آینده توجهی ندارد چراکه ماضی و مستقبل پردههای واسطه بین او و حق هستند!مولوی در داستان پیرچنگی میگوید: هست هشیاری زیاد مامضی ماضی و مستقبلت پرده خدا3 (مولوی،2631:1/1022) در نهی تضییع اوقات و تذکر در ادراک زمان حال (معنی سوم)که اهم و اولی است، شاه نعمت الله ولی متذکر میشود که:«حاضر وقت خویشتن میباش و از ماضی و مستقبل درگذر و دم را غنیمت دان و در حال خود گم شو»(سجادی،3831:197)دم در این معنا همان«لحظه حال»است که یبن گذشته و آینده است.
بدین معنای دریافت حال و مغتم شمردن زمان و لحظه(آن)بسیار اهمیت دارد و یکی از جهاتی که صوفی را«ابن الوقت»گفتهاند،این است که وقت و زمان هرکار را بشناسد و به جز ادای فرایض به کارهای دیگر نپردازد؛مگر اینکه«حال»و کیفیت درونی و وارد غبی را زود بگیرد و استفاده کند،چنانچه مولوی میگوید: صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق تو مگر خودم رد صوفی نیستی مرد را از نسیه خیزد نیستی (مولوی،2631:1/331) صوفی«ابنالوقت»،که «ابن حال»نیز هست،از اقتضائات زمان و مکان فارغ است؛ هرچند این وقت ناپایدار است و دمی بیش نمیپاید و میباید در حفظ آن بکوشد.
در این وقت است که عارف به قول عزیز الدین نسفی:«هرچه هست و هرکه هست، به جز حق تعالی همه را فراموش کند و از جمله بیخبر شود و به اول عالم نیست و فنا رسد و در این مقام است که دویی و کثرت برمیخیزد وی گانگی خدای بر سالک ظاهر میشود و چون سالک به این مقام رسید،به اول عالم توحید رسید.