چکیده:
شیخ بهایی فیلسوف و عارف مشهور عهد صفوی به عنوان چهرهای ادبی نیز شناخته شده است؛اما شخصیت ادبی وی در کنار سایر چهرههایش چندان جلوهای ندارد، به ویژه در نوشتههایش نثر خود توفیقی آنچنانکه باید نیافته است.وی در حوزهی ادبیات نیز به نشر آرا و عقاید کلامی و فلسفی و شرعی خود پرداخته و جنبههای ادبیر را کمتر مد نظر داشته است. موش و گربهی شیخ بهایی که نوعی ادبی شبیه به مناظرهی کلیله و دمنه و دارای حکایات متعدد است،استحکام چندانی ندارد و از نظر ساختاری با آثار دیگر وی قابل قیاس نیست.در این حکایت طولانی،موش و گربه که نمایندهگان صوفیه و متشرعهاند، یا جدلهای لفظی و نقل حکایات و احادیث و روایات،به نقد یکدیگر نشسته،هریک دیگری را محکوم میکنند.جدال این دو بر سر آرا و عقاید این دو گروه است که از دشمنی گربه و قصد وی در شکار موش آغاز گشته است.این جدال گرچه گاهی به نفع موش پیش میرود اما پیروز نهایی میدان گربه است،همچنانکه در سخن نیز،وی بر موش برتری دارد و حکایات بیشتر و منطقیتری را بر زبان میآورد. شیخ بهایی به خاطر ارتباط با گروههای مختلف،در مظان اتهام انتساب به متصوفه قرار گرفته بود.برخی این شبهه را به خاطر وسعت مشرب وی میدانند.این مقاله، شیخ بهایی:گربه متشرع است و با توسل به شرع و حدیث،موش را که صوفی است موذی دانسته و قتل او را واجب میشمرد... 2Lموش و گربهی شیخ بهایی چیزی نیست جز جدال فلسفی و عقیدتی دو اندیشهی در چالش: 1-صوفیگری 2-شیعهگری علاوه بر اینکه به عنوان اثری داستانی آموزشی در نظر گرفته شده و عناصر داستانی محدود در آن با توجه به آرا و عقاید کلامی این دو موجود و نحوهی سلوک با یک دیگر مورد بررسی قرار گرفته است؛با توجه به نوع دفاع موش و گربه از صوفیه 3Lو متشرعه،به نحوهی تعامل شیخ با این دو گروه و تمایل به هریک از آنها نیز پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
"موش و گربهی شیخ بهایی چیزی نیست جز جدال فلسفی و عقیدتی دو اندیشهی در چالش: 1-صوفیگری 2-شیعهگری علاوه بر اینکه به عنوان اثری داستانی آموزشی در نظر گرفته شده و عناصر داستانی محدود در آن با توجه به آرا و عقاید کلامی این دو موجود و نحوهی سلوک با یک دیگر مورد بررسی قرار گرفته است؛با توجه به نوع دفاع موش و گربه از صوفیه و متشرعه،به نحوهی تعامل شیخ با این دو گروه و تمایل به هریک از آنها نیز پرداخته میشود.
5-شاهد آوردن اشعار فارسی: گربه در باب صوفیه میگوید: زاهد که به خلوتگه این کعبه مقیم است غافل مشو از میکده آن گفت یتیم است آنصورت کسوت که بر آراسته او راست شبگرد براقیست که به هرکه فهیم است آنجا که رسد بودی طعامی به دماغش گر نار جحیم است چو جنات نعیم است هو کردن و جنبیدنش از یاد خدا نیست جوش سرش از چوبهی سر جوش حلیم است در دعوی ابطال چو فرعون زمانست در طور مناجات چو موسی کلیم است نگاه شیخ قصه از طریق دانای کل روایت میشود اما به سبک همان قصههای فارسی قدیم بیشترین عنصر،گفتوگو است و راوی (به تصویر صفحه مراجعه شود) کمتر خود را دخالت میدهد.
این حکایت تمثیلی را نشان میدهد شیخ قصد صوفیهی زمان خود را که دارای خصایصی از آن نوع که موش دارد و معتقد است نفی کند و خصال صوفیهی واقعی را بیان کند،از طرفی عقل را نیز به تنهایی بدون تمسک به شریعت،ناقص میداند."