خلاصه ماشینی:
"برای روشن شدن بیشتر مطلب میتوان این سئوال را مطرح کرد که آیا اگر طفلی که از پدر و مارد بشدت منزجر است بداند که کودک دیگری که در همان شرایط او میزیست و زندگانی مشابه او داشته با تفنگ سینه پدر را نشانه گرفته و تیری در مغز نامادری خالی کرده است واقعا سعی نخواهد کرد تا او هم تقلید نماید و با کشتن پدر و نامادری بداخلاق،خوند را رنج و عذابی که متحمل میشده است،نجات دهد یا بدین صورت انتقامجوئی کرده باشد؟ آیا نمونه مثال سوء قصد اولین نفر که با جزئیات در صفحات مختلف روزنامهها منعکس میشود،ایجاد کننده حس شهامت و جسارت ارتکاب چنین عملی در دیگری نیست؟ در شهر تهران دو نمونه کاملا یکنواخت در همین مورد اتفاق افتاد-بدین نحو که پسری با تفنگ شکاری پدر،بطرف نامادری و پدرش تیراندازی میکند که این سوء قصد بمرگ نامادری و زخمی شدن پدر بنحو بسیار وخیم منجر میشود.
روزنامهها و بویژه برخی مجلات مصور آنچنان بصورت گستردهای از آن بحث کردند و با عکسهای گوناگون و تفسیرات ناروا و نادرست به بحث در اطراف آن پرداختند و در واقع از موضوعی کوچگ واقعهای بزرگ آفریدند و باعث جلب کلیه افکار بجریانی بسیار عادی و بیاهمیت شدند که در همان سال سه نمونه دیگر بترتیبی رخ داد که از هر حیث بیکدیگر شباهت داشت بدین قرار که داستان همیشه مربوط میشد به: دو دختر که در همسایگی هم بودند و بعلت ناراحتی و خشونتی که از جانب پدر و مادر متحمل میشدند با یکدیگر تبانی میکردند و از شهرستان زادگاه به تهران فرار مینمودند."