خلاصه ماشینی:
"». گلپایگانی در ادامه نیز،با اشاره به پیشینهء تاختوتاز ترکمانان در منطقه و اسرایی که از ایرانیان میگرفتند،از اینکه بخارا و سمرقند و خیوه و عشقآباد و سایر بلاد ترکستان «قریب نه سال است که از قوت دولت بهیهء[روس تزاری]،دار العدالهء شرقیه گشته و گویی گرگ و بره و یا شیر و مرال1در عین راحت و فراغت بال،در وسادهء2واحد خفته»اند،اظهار«حیرت»(و سرور)میکند3،و به عمد چشم خود را بر این حقیقت آشکار فرومیبندد که،اگر همان عالیجناب تزار نازنین!و رفیق شفیق امپریالیسم بریتانیا،آنگونه با زور و تزویر،در طول قرن نوزدهم میلادی،ایران اسلامی را از چهار سو در منگنهء فشار سیاسی-نظامی-اقتصادی فزایندهء خود قرار نمیدادند و علاوه بر جدا کردن بخشی عظیم از خاک ایران در زمان سلاطین قاجار،هر روز در امور این کشور و به ویژه در مرزهای آن،دسیسه و دخالت تازهای نمیکردند،و رگ حیات رجال هوشمند و ترقیخواه آن نظیر قائم مقام و امیرکبیر را به دست عناصر تحت الحمایهء خویش(مثل میرزا آقا خان نوری)نمیبریدند،ایران اسلامی اینگونه به ضعف مفرط نمیافتاد و در نتیجه(همچون دوران اقتدار صفوی)به خوبی از پس ترکمانان مهاجم و خطرناکتر از آنها،برمیآمد....
2 اسد الله مازندارانی،ضمن اشاره به تدریس سید مهدی گلپایگانی(مبلغ و نویسندهء سرشناس بهائی)در مدرسهء بهائیان در عشقآباد طی سالهای 2131 ق به بعد،میافزاید: «آقا سید مهدی تا سال 9131 به شغل مذکور اشتغال جست و در آن سال پنج تن از صاحبمنصبان روسی با وی الفت حاصل نموده نزدش به آموختن زبان فارسی پرداختند و از کار مدرسه کناره گرفت تا یکی از آن چهار[صاحبمنصب روسی]،به سمت قونسولگری گنبد قابوس مأمور گشت و او را به عنوان مترجم با خود برد ولی چون آقا سید مهدی به عزم بردن عائله به عشقآباد آمد فئودرف از وجهاء دولت روسیه که صاحب امتیاز مطبعهء حکومتی[در عشقآباد روسیه]بود به صدد تأسیس مجلهء فارسی برآمد و او را برای دبیری با حقوق کافیه اختیار نمود."