چکیده:
حمایت دالگوروکی1را در پی داشت. تحقیق زیر،به بررسی پیوند دیرین میان بهاء و خانوادهء او با روسیه میپردازد. پیدا است که برای داوری و اظهار پیرامون مسئله،باید همهء شواهد و دلایل تاریخی در این زمینه را(که در پی میآید)کنار هم نهاد و با توجه به مجموع آنها، بلکه مجموع آنچه که در فصلهای پیشین و پسین آمده است،به نتیجهگیری و استنباط از حقایق تاریخی پرداخت،نه آنکه شواهد و قرائن را از یکدیگر جدا ساخته و داوری و اظهار نظر را بر پایهء«تکبینی»و «جزئینگری»(که ظاهرا شیوهء اعضای تشکیلات بهائیت،برای لوث کردن مطالب و فرار از پاسخگویی منطقی و مقنع به آنها است)استوار کرد... منابع غیر بهائی،میرزا حسینعلی بهاء پیشوای بهائیان(و نیز برادرش صبح ازل، پیشوای ازلیان)را به خبرچینی برای سفارت روسیه متهم میسازند.عبد الله بهرامی (از عناصر مشروطهخواه و دمکرات صدر مشروطه،و از صاحبمنصبان عالی و وطندوست نظمیهء مشروطهء دوم)مینویسد:«میرزا حسینعلی را عدهای از اشخاص مطلع،جزء خفیهنویسان سفارت روس معرفی نمودهاند»1.میرزا هاشم محیط مافی،از روزنامهنگاران عصر مشروطه نیز خاطرنشان میسازد که:بهاء و ازل، راپرتچی سفارت روسیه بودند.2 جدا از صحت و سقم این اتهام،شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که پیوند آشکار میان حسینعلی بهاء روسها را مدلل میدارد و حتی مآخذ معتبر بهائیت (همچون تاریخ نبیل زرندی و قرن بدیع)بدان تصریح دارند.یکی از مهمترین و آشکارترین این شواهد،اقدام جدی و رسمی پرنس دالگوروکی(سفیر روسیه در ایران زمان محمد شاه و ناصر الدین شاه قاجار)برای نجات حسینعلی بهاء(از زندان ناصر الدین شاه)پس از واقعهء ترور نافرجام شاه،و بدرقهء بهاء توسط مأمور سفارت تا مرز عراق3است که صدور لوح از سوی بهاء خطاب به تزار روسیه در تشکر از
خلاصه ماشینی:
"3 مؤید این امر،گزارش(رتوش شدهء)خود نبیل زرندی در مطالع الانوار(با تلخیص و پرداخت اشراق خاوری)است که با اشاره به ترور نافرجام ناصر الدین شاه توسط گروهی از بابیان(آخر شوال 8621)و تحت تعقیب قرار گرفتن حسینعلی بهاء از سوی دولت ایران به اتهام همدستی با تروریستها،و حرکت وی از لواسان به اردوی شاه در نیاوران، مینویسد:حسینعلی بهاء، در بین راه[لواسان_نیاواران]به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاورن بود رسیده میرزا مجید،منشی سفارت روس،از آن حضرت مهمانی کرد و پذیرایی نمود.
یا للعجب کسی که خودش اقرار میکند که نماز خود را با بعضی نوشتجات در موقع ناامنی که مثلا یک مأمور بیعرضهء سلطان عبد الحمید مرعوب برای تفتیش میآمده است آنها را به طرفی میفرستاده و حتی پسرش بعد از آنکه بیست سال گذشته و امنیتی برایش حاصل شده باز میگوید الواح وصایا در زیر خاک پنهان بوده و نم نکشیده،آیا همچو کسی خطابات شدیده به ملوک و سلاطین مینوشت و میفرستاد؟ گزارش و تحلیل آیتی،با نامههای خاکسارانهء موجود از بهاء خطاب به گوبینو سفیر فرانسه(که فوقا از آن سخن گفتیم)و نیز لحن ملتماسانهء همو در لوح سلطان نسبت به ناصر الدین شاه قاجار(که در آن،شاه را«ملک»و خود را«مملوک»میخواند و ذیلا بدان اشاره خواهیم کرد)همخوانی و مطابقت دارد،و ضمنا میتواند گواهی بر صحت گزارشها و تحلیلهای این مبلغ مستبصر بهائی باشد."