چکیده:
بین نظرات غزالی و کانت در شناخت مابعدالطبیعه اشتراکات و اختلافاتی وجود دارد. غزالی هفت قرن پیش از کانت در نقد فلسفه کتاب نوشت. هر دو در فکر احیای دین بودهاند؛ اما غزالی در اندیشه احیای جامعیت و کمال غیرسکولاریستی اسلام، و کانت در فکر اندیشه سکولاریستی و اومانیستی و خردگرایی پروتستان بود. از جمله نقدهای وارده به نظر غزالی این است که بین نظرات او انسجام چندانی وجود ندارد. از یکسو، به تکفیر کسانی پرداخت که در آثارش عین دلایل و براهین فلسفی آنها را در مسائل مابعدالطبیعه آورده است و از سوی دیگر، آنچه که در جمع میان استدلال برهانی و مشاهده باطنی آورده، در مقایسه با اسلوب استوار ملاصدرا خام و ناپخته است. به علاوه، مسائلی را که وی در اندیشه و آثار حکما باطل دانسته، در واقع، باطل نبوده و صرفا برای جانبداری از آموزههای اشعریت و تصوف رد شده است. وی نتوانست شکاف نومن و فنومن را با مبانی خود توجیه کند. قانون اخلاق عملی او متأثر از مذهب پروتستان و مستقل از دین و انتزاعی و خیال پردازانه است. اخلاق بدون دین، که از سوی او تجویز شده، ناقص و معیوب است. این استدلال او باطل است که تصور تکلیف بدون تصور خدا در انسانها وجود دارد. نقدهای او بر ادله عقلی اثبات مسائل مابعدالطبیعه نیز جانبدارانه و غیرمنطقی است. این مقاله با روش اسنادی به بررسی موضوع مزبور میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"291 به عقیده کانت، توجه به مسائل مابعدالطبیعه در ماهیت خود عقل نهفته است و عقل بشری به طور طبیعی مسائل مابعدالطبیعه را مطرح میکند و این طرح کاملا موجه است، اما جوابهایی که برای سؤالهای خویش از لحاظ نظری مییابد، همگی غیرمعقول و متعارض است؛ زیرا امور مابعدالطبیعه در قالب مقولات فاهمه و چارچوب زمان و مکان قرار نمیگیرد؛ بنابراین، انسان قانون شناخت مابعدالطبیعه را در درون خود مییابد و بدین ترتیب، میدان وسیعی برای عقل علمی و کاربرد اخلاقی پدید میآید.
304 نقد و بررسی از جهاتی تلاش غزالی و کانت در شناخت مابعدالطبیعه بسیار ارزشمند و قابل تحسین است؛ زیرا اولا، هر دو سالیانی از عمر خویش را در این راه صرف کردهاند و حتی از بسیاری از تمتعات و لذایذ زندگی دنیوی دست کشیدهاند؛ ثانیا، تلاش هر دو تلاشی مستمر و با گذر از مراحل مختلفی همراه بوده است؛ ثالثا، هر دو با نظراتی که در خصوص مابعدالطبیعه اظهار داشتهاند تأثیر عمدهای در سیر حکمت و فلسفه در جهان اسلام و دنیای غرب داشتهاند به گونهای که نمیتوان هیچیک از آن دو را در این سیر تاریخی حذف و یا تضعیف کرد؛ اما با اینهمه، از بعضی جهات میتوان نقدهایی نسبت به نظرات آن دو وارد دانست.
6. کانت از سویی، به شناخت خدای حداقلی در عقل نظری باور دارد و معتقد است: صفات و خواص او از معرفت انسان بیرون است و فرد متدین تنها باید به وجود خدا بسنده کند، اما از سویی دیگر، در عقل عملی و اخلاق از انسانها توقع دارد به حداکثر تکلیف و وجدان اخلاقی توجه نمایند و اعمال خویش را بدون هرگونه چشمداشتی انجام دهند."