چکیده:
در اواخر قرن نوزدهم، برای پایان بخشیدن به نزاع طولانی میان تجربهگرایان و عقلگرایان، تفکری با بهرهوری از هر دو مشرب و با تکیه بر حضور و ظهور عملی فلسفه در زندگی و تأثیر متقابل و مستقیم آن بر زندگی اینجهانی پا به عرصه وجود گذاشت که «پراگماتیسم» نامیده میشود. در میان بزرگان این نحله فکری، ویلیام جیمز حق بزرگی بر گردن پراگماتیسم دارد. جیمز بر آن بود تا با هدایت صدق و معرفت به سوی سودمندی عملی، آشتی را به ساحت تجربه و تجرید آورد که به راستی، در این زمینه، بسیار موفق بود. وی کوشید با ملاک «سودمندی عملی» برای صدق و کذب گزارهها، معرفت را به حوزه عمل و تجربه آورد. البته، او در این راه به عدم قطعیت همیشگی همه حقایق تن داد. این مقاله با رویکرد نظری در پی تبیین چندوچون این مسئله است.
خلاصه ماشینی:
"جیمز متفکران پیش از پراگماتیسم را به دو گروه عمده سختاندیشان 402 (تجربه گرایان) و نرماندیشان 403 (عقل گرایان) تقسیم، و برای هرکدام خصوصیاتی به شرح ذیل بیان میکند: 404 تجربهگرایان عقلگرایان حسگرا تعقلگرا ماتریالیست ایدهآلیست بدبین خوشبین غیرمذهبی مذهبی تقدیرگرا اختیارگرا چندگانهگرا یگانهگرا شکاک جزمی اما آنچه در نظر جیمز اهمیت دارد این است که فرد مثلا تجربهگرا چگونه میتواند مذهبی باشد؟ یعنی چگونه طبع تجربی خود را با تمایل شدیدش به مذهب در یک قاموس فکری با مسالمت کنار یکدیگر نگاه میدارد؟ به نظر جیمز، دوری عقلگرایان از تجربه و محسوسات و کنارهگیری تجربهگرایان از امور متعالی و مذهب، سبب شده بود تا غیر از خود فلاسفه و بزرگان هر مشرب، هیچکس به این دو گرایش فکری حتی نظری هم نیفکند؛ در حالی که به عبارت خود جیمز: «آنچه شما طالبید فلسفهای است که نه تنها قدرت تجرید فکریتان را به کار اندازد، بلکه پیوند مثبتی نیز با جهان واقعی زندگیهای متناهی انسانی برقرار نماید.
پراگماتیسم این کار را با طرح پرسشی کلیدی انجام میدهد: به فرض که عقیده یا تصوری صحیح باشد، صحیح بودن چه تأثیری در زندگی عملی انسان دارد؟ مثلا در نزاع میان کثرت و وحدت جهان یا در جدال پایانناپذیر میان جبر و اختیار، اعتقاد به هرکدام از طرفین چه ثمر محسوس و تجربیای برای من خواهد داشت؟ آیا باور به یک تصور تفاوت عملی در زندگی من به وجود خواهد آورد؟ به طور کلی، حقیقت چیست و چگونه حاصل میشود؟ جیمز معتقد است که: هرگاه ما نتوانیم در میان نزاعها و حالات مختلف یک تصور، تفاوتی عملی بیابیم، در این صورت هر دو طرف عملا دارای معنای واحدی هستند؛ و از اینرو، هرگاه نزاع جدی باشد، ما باید قادر باشیم تا بر اثر محق بودن یکی از دو طرف تفاوت عملی را به دست دهیم."