چکیده:
محقق دوانی یکی از اندیشمندان مکتب شیراز است که آثار متعددی در علوم اسلامی از جمله فلسفه و کلام به رشته تحریر درآورده است.وی خود را یکی از علاقمندان به گرایش اشراقی معرفی میکند،ازاینرو به شرح هیاکل النور سهروردی میپردازد.البته تمایل دوانی به شواکل الحور منتهی نمیشود،بلکه مطالعه اندیشههای وی بیانگر آن است که باوجود علاقه به مکتب مشاء در مواردی از جمله در مباحث هستیشناسی تحتتأثیر اندیشههای اشراقی و عرفانی است و سعی دارد با بیانی نو به تفسیر و تبیین آنها بپردازد.گرچه اندیشههای دوانی،خصوصا در مباحث هستیشناسی،عمدتا از سوی ملاصدرا و پیروانش مورد انتقاد قرار گرفته است،ولی نمیتوان از تأثیر این اندیشهها،بهویژه مباحث مربوط به علیت،در آرای حکمای متأخر و حکمت متعالیه غافل شد.
خلاصه ماشینی:
"وی در حاشیه قدیم و اجد شرح تجرید تأکید میکند موجودیت در ممکنات،به اعتبار ذات نیست؛چرا که انها قائم به ذات خود نیستند،پس به حسب ذات،داخل در موجود نیستند و معنای موجودیت در حقیقت آن است که شیء بهگونهای باشد که وصف موجودیت بذاته از آن انتزاع شود و از آنجا که واجب تعالی،بذاته اینگونه است،موجود بذاته است و عین ذاتش است و مبدأ صحت این انتزاع است،برخلاف ممکنات که ذاتشان بذاته مبدأ انتزاع مذکور نیست،بلکه مبدأ صحت انتزاع در آنها امر دیگر است.
52 (به تصویر صفحه مراجعه شود) و اما اگر در تعابیر محقق دقت کنیم،آشکار میشود که منظورش از وحدت وجود همان معنای مدنظر عرفا و به عبارتی وحدت حقیقی است که در گرایش اشراقی به دنبال آن هستیم و دوانی سعی کرده در قالب اصطلاحات فلسفی و یا بهرهگیری از معنای مشتق به بیان آن بپردازد و در خصوص اصالت ماهوی بودن نیز گفتیم که دوانی مفهوم ماهیت را که معنای اعتباری است،اصیل نمیداند،بلکه منظورش از ماهیت،موجود خارجی است که حتی اگر به آن وجود هم بگوییم باز هم وجود محدود یعنی وجود دارای ماهیت است.
ملاصدرا سخن دوانی را که"اگر اعراض،به صورت ذات مستقل لحاظ شوند،معدوم خواهند بود"را مورد بررسی قرار داده،در قالب دو احتمال به بیان آن میپردازد:«اگر مقصود از ذات مستقل،حقیقت جوهری باشد،به این معنا معدوم است و این سخنی درست است؛زیرا حقیقت جوهری برای اعراض ممتنع است، ولی تردید،حاضر نیست؛زیرا جایز جایز است ذات عرضی داشته باشد که غیراز صفت بودن برای شیء و به اعتبار فی نفسه است؛و اگر مقصود از اعتبار سواد،ماهیت به نفسهاش باشد،در این صورت حکم به معدوم بودنش مسلم نیست؛ زیرا چنانکه جوهر فی نفسه،وجودی دارد،عرض نیز وجود فی نفسه دارد،با این تفاوتکه وجود اعراض فی نفسه عین وجودش برای موضوعش است؛لذا جوهر،وجود فی نفسه و عرض،وجود فی نفسه لغیره دارد."