چکیده:
در کل سنت متافیزیک، چه در دنیای غرب و چه در جهان اسلام، با دو تفسیر عمده از نقش وجودی انسان در عمل «معرفت» مواجه میشویم: 1) تفسیری که بر پایه آن، انسان صرفا نقشی منفعل دارد و همچون لوح سفید یا آیینهای است که صور یا نقوش اشیا در وجود وی، یا مرتبه خاصی از وجود وی (به نام «ذهن») مرتسم میشوند؛ 2) تبیینی که (اولین بار به وسیله کانت ارائه شد) در آن انسان فعالانه در عمل معرفت وارد شده و نقشی سازنده به عهده دارد. در هر دو تبیین یادشده وجود انسان به منزله حجابی است که مانع از ظهور اشیاء فینفسه میشود؛ در نتیجه امکان وصول به اشیاء فینفسه در معرفت بشری به مسئله و مشکلی چالشبرانگیز تبدیل میشود تا جایی که در فلسفه کانت اصولا وصول به اشیاء فینفسه غیرممکن مینماید.از نظر هیدگر و ملاصدرا، نقش انسان در عمل معرفت صرفا نوعی آشکارسازی است که در پرتو آن، شیء آنگونه که هست خویشتن را ظاهر میسازد. انسان چیزی از خود بر اعیان تحمیل نمیکند؛ او به دلیل ساختار و نحوه خاص وجودی خود، اجازه میدهد که اشیا آنگونه که هستند خویشتن را بنمایانند.
خلاصه ماشینی:
در فلسفه هيدگر نيز ما با اين حقيقت مواجهمىشويم كه انسان نسبتى ماقبل معرفتى با «وجود» دارد كه تنها در پرتو درك اين نسبتاست كه مىتوان به فهم صحيحى از ساختار وجودى انسان نائل شد؛ فهمى كهسوبژكتيويسم، به دليل نقصان و كاستى ذاتى، از آن غافل است.
از نظر هيدگر و ملّاصدرا،انسان به دليل ساختار وجودى خود داراى نسبت و رابطه ماقبل معرفتى با وجود است،نسبتى كه خود معرفت به عنوان يكى از صفات وجودى انسان مبتنى بر آن است.
در اين رابطه پيشين، كه مبتنى بر نحوه وجود خود در انفتاح وجود به عنوان بنيان غايى همه ظهورات قيام دارد، و اگزيستانس ناميدندازاين نيز دقيقا به همين دليل است.
حقيقت اين است كه در فلسفه هيدگر، تبيين رابطه بين وجود و اگزيستانسبسيار دشوار به نظر مىرسد؛ امّا مىتوان گفت كه وى در كتاب وجود و زمان، شناختوجود را منوط به شناخت اگزيستانس يا دازاين مىداند و دازاين را آيينهاى قرار مىدهد تا وجود را در آن ببيند (هرچند كه در آثار متأخّر وى، اين رابطه دقيقا معكوس شده استو او سعى مىكند تا دازاين را در پرتو ظهور تاريخى وجود بشناسد.
هيدگر معتقد است: انسان به عنوان در ـ عالم ـ بودن، به دليل انس ذاتى خود با وجود،داراى درك پيشينى از وجود است؛ دركى كه بنيان هر معرفتى نسبت به اعيان است.
از نظر هيدگر، در اين ميان، انساننگاهبان ظهور حقيقت است: انسان به دليل ساختار وجودى خاصّ خود، حوزه انفتاحىرا مىگشايد تا اشيا آنگونه كه هستند خود را نمايش دهند.