چکیده:
هرگونه بررسی و شناخت آثار و افکار مولوی بدون توجه به منابع فکری و تحصیلی او جامع نیست.از میان این منابع،آنچه بیشتر جلب نظر میکند،سه مأخذ است:قرآن کریم، شعر و نثر فارسی،و تعلیمات بهاء ولد،پدر او که در کتاب معارف آمده است.در این مقاله به همین منبع سوم توجه شده و مقایسهای بین محتوای معارف با غزلیات شمس صورت گرفته است.از میان موضوعات مشترک مطرح در هر دو متن،عمدتا به موضوععایی پرداخته شده که منشأ قرآنی دارد و از آن طریق،به متون عرفانی دیگر و از آنجا به کتاب معارف و سپس به غزلیات شمس راه یافته است.اگرچه این موضوعها در غزلیات شمس جامهء نظم پوشیده،نوع تفکر و برداشت از آیات و شیوهء بیان مطالب،همانگونه است که در کتاب معارف آمده است.از جملهء موضوعها،خالقیت و فاعلیت خداوند است.دوم منحصر نبودن تسبیح خداوند به انسان است.سوم،آفرینش خداوند براساس فضل و کرم و مسئله مترتب بر آن یعنی ترک اسباب است.این اشتراک دیدگاهها همچنین در به کارگیری زبان روزمره و محاوره و سبک موعظه و بیان منبری نیز در هر دو متن قابل تبیین است.
Without paying a proper consideration to the sources of Rumi’s thought and education، examining his works and ideas can not be completed. Among the sources the most important ones are: The Holy Qurān، Persian prose and poetry and teachings of Rumi’s father، Bahā Walad mentioned in Ma‘āref.
In the present paper a comparative study between Ma‘āref and Diwān Shams mostly based on those common themes that have a Qurānic origin، has been done. Although the themes have been put into verse in Diwān، but the method of thinking، the way of deduction from Qurānic verses and the diction of presenting subjects all are the same as Ma‘āref.
The common subjects are: 1. The creativity and activity of God 2. The glorification of God is not confined to human beings 3. The creation of God is based on God’s bounteousness not casual means. Besides، the usage of colloquial language and the style of admonishing in both works are very close to each other.
خلاصه ماشینی:
"»(51/1،352) گناهت را کند تسبیح و طاعات که در توبهپذیری بینظیر است (غ /843ب 6 و 7) بهر خلیل خویشتن آتش دهد افروختن وان آتش نمرود را اشکوفه و نسرین کند (غ /825ب 5) خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق خنک آن دم که جنایات،عنایات خدا شد (غ /067ب 6) عنایتت گنهی را نظر کند به رضا چو طاعت آن گنه از دل گناه شو گردد (غ /809ب 7) یک صفت از لطف شه آنجا که پرده برگرفت آب و آتش صلح کرد و گرگ دایه میش بود (غ /557ب 5) برای بنده نیز ممکن است که تحت عنایت ناگهانی حق قرار گیرد: مگر ناگهان آن عنایت رسد که ای من غلام چنان ناگهان (غ /9802ب 5) که یک جذب حق به ز صد کوشش است نشانها چه باشد بر بینشان (غ /9802ب 6) یا در سایه یک وجود کامل،صفات خود را مبدل کند و به مرحلهء مبدل برسد: پاره پاره شود و زنده شود چونکه طور گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم (غ /6461ب 11) گر به گرگی برسم یوسف مهروی شود در چهی گر بروم گردد چه،باغ ارم (غ /8361ب 3 و سایر ابیات) باشد ز بازیهای خوش بیدق رود فرزین شود در سایهء فرخ رخی بیدق برفت و شاه شد (غ /525ب 5) خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد (غ /067ب 1) هر میوه که در باغ جهان بود همه پخت ای غوره چون سنگ نخواهی تو پزیدن (غ /1981ب 4) و انتهایی برای این کمال متصور نیست: میباش چو مستسقی کو را نبود سیری هرچند شوی عالی تو جهد به اعلی کن (غ /6781ب 01) 2-2."