چکیده:
در این پژوهش نسبت فلسفه سیاسی و قدرت در اندیشه سیاسی لئو اشتراوش و میشل فوکو بررسی شده است.تا قبل از نیچه و تعریف متفاوت وی از قدرت،این مقوله با تمرکز و حاکمیت سیاسی پیوندی تنگاتنگ داشت؛بهگونهای که فلسفه سیاسی تلاشی برای نیل به حقیقت،نسبتش با قدرت به صورت پاسخ به مساله توجیه حاکمیت اقلیتی حکومتگر بر اکثریت تحت حکومت،یا ایجاد سامان سیاسی نیک تعریف میشد،اما با نیچه و طرح مباحثی چون"اراده معطوف به قدرت"قدرت پراکنده و در همه جا حاضر تلقی شد.این نوشته نیز بر نسبت بین فلسفه سیاسی و قدرت تاکید دارد،اما با دو نگرش متفاوت:نخست،نگرش اشتراوسی به رابطه دو مقوله فوق است که بنابر تعریفی که از فلسفه سیاسی دارد یعنی تلاش برای جایگزین کردن معرفت نسبت به امور سیاسی(از جمله قدرت)به جای گمان درباره آنها،قدرت را موضوع و متعلق شناخت فلسفه سیاسی میداند(یعنی همان نگرش سنتی نسبت به قدرت).دوم،نگرش فوکویی است که متاثر از نیچه،قدرت را همهجا حاضر و فرایندی صعودی میداند.بنابراین،تعریف فلسفه سیاسی دیگر تراویدهی ذهن شناسای فیلسوف مستقل از قدرت نیست و نظام فلسفی فیلسوف در خلاء شکل نمیگیرد بلکه خود مولود فرایندهای قدرت پراکنده در فضائی است که فیلسوف در آن میاندیشد.
خلاصه ماشینی:
"اشتراوس فقدان فلسفه و عدم کشف حقوق طبیعی که خود نیازمند فلسفه است را با مفهوم مرجعیت قدرت )etirotua( پیوند میزند«در آغاز هر پرسشی در باب چیزهای نخست و خوی نیکو حتی پیش از آنکه مطرح شود جوابی نداشت و این جواب به مرجعیت متکی بود؛زیرا مرجعیت چون فی نفسه همان حق انسانیای است که باید به آن گردن نهاد اصولا حکم قانون رادارد و قانون هم در آغاز کار با شیوه زندگی،با خوی و عادتی که جماعت به آن آموختهاند فرقی ندارد.
بنابراین اشتراوس از قدرت تحت عنوان اقتدار(مرجعیت)یاد کرده و ظهور فلسفه به معنای دقیق کلمه یعنی پرسیدن از اصول و خاستگاه امور نخستین را منوط به نقادی و حتی از بین بردن کامل مرجعیت قدرت میداند و در صورت حاکم بودن قدرت،قدرتی که از پیش برای هر سوالی پاسخ داشته باشد،امکان فلسفیدن و در نتیجه کشف حقوق طبیعی ضرورتا منتفی است.
نخستین سوال وی در حوزهی فلسفهی سیاسی کلاسیک بدین صورت طرح میشود که«چگونه گفتار حقیقت،یا صرفا فلسفه به مثابهی گفتاری که«به تمام معنی»مربوط به حقیقت میشود،قادر است محدودههایی برای حق قدرت برقرار سازد»؟ سوال دوم که خود فوکو مطرح میکند این است که«چه قواعدی از حق از طریق روابط قدرت در تولید گفتارهای مربوط به حقیقت به اجرا درمیآید؟به عبارتی چه نوع قدرتی ممکن است گفتارهایی از حقیقت را تولید کند که در هر جامعهای از چنین تاثیرات شدیدی برخوردار باشد؟»(فوکو،فر انسانی یا شر شیطانی،1370،صص 327-328)."