چکیده:
فقدان آگاهی علمی از ابعاد کمی و کیفی ارزش اقتصادی تولیدات و خدمات اکوسیستمی حاصل از جنگلها،در راستای رشتهای از عوامل گوناگون تخریب،تغییر کاربری اراضی جنگلی را به سود فعالیتهای دیگر توجیهپذیر ساخته است.عدم برخورداری از چنین آگاهیهایی موجب شده که در ایران،نظیر بسیاری دیگر از کشورهای در حال توسعه،فرایند تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی در مورد استفادههای کنونی و موجودیت آتی منابع جنگلی با ابهامات زیادی مواجه شود و تلاش برای دستیابی به انتخابهای صحیح و تخصیص بهینهء منابع طبیعی تحت اختیرا،درنبد مشکلات مربوط به مخاطرات و عدم قطعی بودنهای ارزیابی باقی مباند.سستی مبانی نظری و نادیده انگاشتن ملاحظات عملی در گزینش رویکردهای روش شناختی برای انجام مطالعات ارزشگذاری اقتصادی میتواند به نتایجی بینجامد که بقایای عرصههای چنگلی را بسرعت در میانهء دو تیغهء افراط و تفریط گرایانه مضمحل سازد.برآوردهای اریبداری که ارزش جنگلها را کمتر و یا بیشتر از حد،نزدیک به واقعیت نشان دهند،یا استهلاک سرمایههای طبیعی سرپا را در پی خواهند داشت و یا آزمندی کاربریهای رقیب برای اراضی جنگلی را مشروع جلوهگر خواهند ساخت.بههرحال،باید یادآوری کرد که تحقق پایداری از تلفیق دو مقولهء حفاظت و استفادهء عقلائی از منابع طبیعی چون جنگل به هیچ وجه پدیدهای غیراقتصادی قلمداد نمیشود و سازماندهی اقدامات برای نیل به تقریب دو نظام اقتصادی و اکوسیستمی به شکل تلاش بیوقفه برای تضارب اندیشههای موجود،از چندی پیش آغاز شده است.در این مقاله سعی شده با تکیه بر اهم بنیادهای نظری و ملاحظات علمی مربوط به روششناسی مطالعات ارزشگذاری اقتصادی،رئوس یافتههای تحقیقی بر سر ارزشگذاری برخی از عرصههای جنگلی شمال انعکاس یابند و تنگناها و استدلالهای مورد نیاز دراینباره،به تصویر کشیده شوند.
خلاصه ماشینی:
"همهء محققانی که با اجرای بررسیهای گوناگون میدانی و نظری،درصدد یافتن ارزشهای اکوسیستم طبیعی و از آن جمله اکوسیستمهای جنگلیاند،ممکن است در حین کار با این پرسش اساسی روبهرو شوند که«آیا همواره برآورد ارزش پولی نادرست برای جنگل مفیدتر از عدم چنین برآوردی است یا خیر؟»بیقین پاسخ دادن به این پرسش به عوامل زیادی بستگی دارد که میتوان آنها را به دو گروه کلی زیر تقسیم کرد: *ابزارهای کمی،یا کیفی رایج در مبادلات و نیز تعریفی که در مورد مبادله و جوانب آن وجود دارد.
ضرورتها و ارکانی که نظام مدیریت منابع طبیعی کشور را به سوی مطالعات ارزشگذاری سوق میدهند و برخورداری از تصویر ارزش تولیدات و خدمات اکوسیستمی جنگلها را مورد تشویق قرار میدهد، عبارتند از: *دستیابی به فهم صحیحی از ارزشهای قابل اسناد به منابع و خدمات اکوسیستمی جنگلها؛ *تصحیحی فرایندهای تصمیمگیری در مورد کاربری اراضی جنگلی، آنجا که رقابت تنگاتنگی با کاربریهای رقیب به چشم میخورد؛ *اولویتبندی اقدامات حفاظتی برای شرایطی که محدودیتهای بودجهای جدی وجود دارند؛ *محدود کردن تجاوز به عرصهها و منابع جنگلی؛ *امکانپذیر شدن فهم آثار سرمایهگذاریهای انجام شده یا در حال انجام بر روی کارکردهای اکوسیستمی جنگل؛ *برآورد خسارتهای واقعی وارده به منابع جنگلی به منظور طراحی رژیمهای مسئولیتپذیر در قبال تخریب منابع با مالکیتهای عمومی؛ *فراهم ساختن توجیه علمی برای محدودسازی،یا بازدارندگی تجارت و خرید و فروش گونههای در حال انقراض؛ *بازنگری در حسابهای ملی از نظر منابع جنگلی؛ *انتخاب ابزارهای اقتصادی متناسب برای حفاظت از منابع جنگلی."