خلاصه ماشینی:
"ح. آریانپور (به تصویر صفحه مراجعه شود) با آنکه پدرم اهل دود و همچنین اهل الکل و قمار نبود یک قوطی سیگار نقره داشت،و با علاقه از آن نگهداری میکرد.
روی در این قوطی سیگار یک سکه طلای بزرگ نصب شده بود.
میگفت:این یکی از سکههای نایبی است که در زمان کودکی او به نام پدربزرگش ضرب شدهاند.
مادرم به پدرم گفت:دوازده قران خرج مدرسه امیر است.
در ابتدای بازار صحافها کنار در شرقی مسجد مقابل یک دکهی زرگری کوچک ایستاد.
زرگر کمی به قوطی ور رفت،و سکهی طلا را از قوطی جدا کرد،و قوطی را با 21 تومان به پدرم داد.
در سراسر این مدت دراز هر وقت گذارم به مسجد شاه میافتد بیاختیار در ابتدای بازار صحافها کنار در شرقی مسجد میایستم،و با اندوهی آمیخته به سپاسگزاری به آنجا که روزگاری مردی محزون در کنار کودکی نگران مقابل دکهی زرگری کوچک ایستاده بود،خیره میشوم."