خلاصه ماشینی:
"هفتهاول دختر روی تخت دراز کشید و به سقف نگاه کرد.
زن جوان و بچهای از اتاق دیگری آمدند و روبهروی آنها نشستند و در سکوت به صدای درها گوش دادند.
» دختر به اتاق رفت و فکر کرد عنکبوتها هم باید تربیت شوند.
درست از همان روزی که دختر فکر کرد عنکبوتها را تربیت کند،چراغ را روشن نکرد.
دو روز بود که عنکبوتها غمگین بودند.
روز سوم از خانه بیرون رفت و در اداره فرم استعفا را پر کرد و به خانه آمد.
دختر فکر کرد،ای کاش اتاقش کنار دستشویی نبود،آنوقت دیگر عنکبوتها از صدای کشیده شدن سیفون بیدار نمیشدند.
زن پیر گفت:«به لولاها باید روغن مالید.
عنکبوتها تمام سقف را پوشانده بودند و تارهایشان از شرابههای چراغ آویزان شده بود.
روز هفتم از هفته سوم تارها از شرابههای چراغ به روی میوههای تابلو افتاد و بعد روی تلفن.
تارها روی تمام کلماتی که دختر نوشته بود،بافته شده بود."