خلاصه ماشینی:
"به همین سادگی *خسرو پرهوده مرد،در آینه نگاه کرد و دستی به سبیلش کشید.
» نوک هردو پستانش را گرفت؛حس کرد ضربان دارند و کمکم رشد میکنند.
او کیف پلاستیکی را که به دست داشت جلو پای دخترکی انداخت که مقابلش ایستاده بود و بلند گفت: «به اون بابای سبیل کلفتت بگو دیگه نسیه نمیدم.
» مرد دستی به سبیلش کشید.
زیر دستش نرمی و لطافت پوستش را حس کرد.
کریم آقا گفت: «قدیما میگفتن،اگه طلبکاری دم در خونهی مردی میرفت و اون نداشت که بدهیش رو بده،طرف قاعده میشد.
«قدیما میگفتن،اگه طلبکاری دم در خونهی مردی میرفت و اون نداشت که بدهیش رو بده،طرف قاعده میشد،قاعده میشدددد.
» مرد مایع گرم و لزجی را که میان هردو پایش جریان داشت،حس کرد.
پسرکی روی صندلی مقابل مرد ایستاده بود و نگاهش میکرد.
دست دیگرش را از زیر کتش رد کرد و روی پستانش گذاشت.
خودش را کمی بالا کشید و به بیرون نگاه کرد."