خلاصه ماشینی:
"در سال 4791،همزمان با تولد تنها فرزندم و یولانته،نخستین اثر خود را به نام بیوه به چاب رساندم،ولی به توصیهی ناشر و به دلایل حرفهای،نام آن به سرزمین گناه، تغییر یافت.
نوول دیگری به نام پنجرهی زیر شیروانی نوشتم،که هنوز به چاب نرسیده است و همچنین نوشتن رمانهای دیگری را آغاز کردم که همهی آنها پس از نوشته شدن چند صفحه،ناتمام رها شدند.
پس از آن،در 0791، کتاب شعری دیگری عرضه کردم که لذت احتمالی نام داشت و اندکی پس از آن یعنی در سالهای 1791 و 3791،دو مجموعه از مقالات روزنامهای را به چاب رساندم که اختصاص به نقد ادبی دوء کتاب پیشین خودم داشت.
در سال 0791،از همسرم جدا شدم و ارتباطی صمیمانه با نویسندهای پرتغالی به نام خانم ایزابل دانوبرگا برقرار کردم که تا سال 6891 ادامه یافت.
در اواخر سال 1791،پس از ترک شرکت انتشاراتی،مدت دو سال در روزنامهی عصر دیاریو دلیبوا،بهعنوان مدیر بخش فرهنگی و سپس سردبیر مشغول کار شدم.
پس از آن نیز رمانی به نام یادداشتها منتشر شد که مجموعهی مقالات چاب شده در روزنامهها همراه با داستانی کوتاه بود،دوباره بیکاری و اینبار،ناشی از شرایط سیاسی حاکم بر کشور که کوچکترین امیدی برای یافتن شغلی مناسب وجود نداشت.
در سال 3991 شروع به نوشتن خاطرات خود به نام یادداشتهای لانزاروته کردم که تاکنون به پنج جلد رسیده است.
در بخش مربوط به جلوگیری از دریافت جایزهی اروپایی به خاطر رمان بینظیر انجیل به روایت مسیح، این نویسندهی توانا چنین اظهارنظر کرده است: «..."