خلاصه ماشینی:
"اما اگر آن دعا را نپذیریم و هنر را نحوهای از تجلی حقیقت و عین تفکر و عرفان بدانیم، لاجرم دیگر نباید موسیقی را به مثابه غایت کمالیه هنرها قبول کنیم،اگرچه موسیقی نیز نمیتواند مبری از تعهد باشد.
اگر خیال را ماهیتی مستقل از اعتقادات هنرمند بود،شاید میتوانستیم"هنر"را بینیاز از دین و حکمت و تعهد،تنها در خود هنر معنی میکنیم؛اما مگر خیال،مرتبهای از مراتب نفس هنرمند نیست؟آیا خیال وجودی منفصل از روح و عقل هنرمند دارد که آزادانه به هرکجا که بخواهد بال گشاید؟ خیر،خیال هنرمند نیز متصل به روح و نفس و عقل اوست و لاجرم پای بستهء اعتقاداتش،اگر این قید موجود نبود،چه بساکه هر شیطانی میتوانست خود را به مراتب علیای آسمان برساند و اسرار حق را کشف ک ند،و لکن خیال مقید به نفس هنرمند است که اگر دربند تعلقات دنیایی باشد،خیالش نیز جز همین درک اسفل،بهجای دیگری نخواهد رفت."