خلاصه ماشینی:
"به این ترتیب،«زمان یک پایاننامه:سجاوندیها»نوشتهیی غیر متعارف است،زیرا کاری مغایر با دیگر نوشتههای دریدا انجام میدهد،و آن این است که میگذارد یک روایت سرراست،و تقریبا خالی از هر نوع لغتپردازی و بازیهای زبانی،کار«نوشتار»را انجام دهد-و غرض دریدا از نوشتارکاری است که همزمان به ساختن و خراب کردن گزارهها یا تزهایی میپردازد که خود تنظم کرده است،یا آنها را در برابر زمان نوشتنشان مسئول میداند(کنشی که خود مایهی ابقا خویش است،و در هیچ لحظهیی گرفتار نمیآید)،و نه در برابر زمان بیان آنها(چیزی شبیه یک لحظه در زمان حال).
به این مسئله میتوان چنین نگریست که فلسفه برای دریدا دیگر صرفا یا عمیقا به مرزهای خود اکتفا نمیکند،بلکه لا محاله در خارج از آن و در جهان خود را جستوجو میکند(و ذکر این نکته شایان اهمیت است که این دقیقا همان چیزی است که هایدگر قصد گفتن آن را داشت،چیزی که در تفصیل او از بحث«دازاین»[وجود]هم ناپایدار و هم ناپیداست.
ظاهرا هایدگر میخواهد«روشنایی»تجسم«وجود»باشد،و با این حال نوری که مطلوب وی است چارهیی جز آن ندارد که در قالب یک موجود تحقق یابد،و به این ترتیب وجود(یا شاید عدمی)را که روشنایی نشانهی آن است افشا میکند:وضوح،خودافشاگری است،و این فرایندی است ناگزیر؛ درست همانگونه که میتوان پنداشت«ناهشیار»در روانکاوی چیز تاریکی نیست که پشت ضمیر هشیار یا زیر آن پنهان شده باشد،بلکه بیشتر حکم آستر ناپیداری آن را دارد،بهای لا ینفک هستی آن.
این شاید بیانگر علاقهی دریدا به ساختارهایی باشد که به کمک آنها اثر هنری خودبسندگی و استقلال خود را نشان میدهد و در عین حال نقض میکند-خواه قاب عکس در نگرش کانت باشد،خواه بند کفشهای نقاشی وانگوگ در قرائت هایدگر."