چکیده:
طومار، مجموعه ی منثور مدونی است که ماخذ اصلی نقالان برای داستان گویی آن ها به شمار می آید. حدود داستانی این متون غالبا از آغاز کار گیومرث تا پایان شهریاری بهمن، همای یا داراب است و نقالان پیش کسوت برای تدوین آن ها، افزون بر روایات شاهنامه، از اخبار منظومه های پهلوانی پس از فردوسی، بعضی منابع تاریخی، طومارهای کهن تر و نیز اندوخته ها و برساخته های ذهنی خویش هم بهره گرفته اند. طومارهای نقالی و داستان های متعدد و پر شاخ و برگ آن ها از نظر ساختاری و موضوعی، ویژگی هایی دارد که مهم ترین آن ها عبـارت است از: 1.ساختن داستان های تازه و تغییر و تصرف در روایات منابع پیشین؛ 2.الگوبرداری از داستان های شاهنامه، منظومه های پهلوانی و منابع تاریخی برای ساختن روایات جدید؛ 3. تکمیل نواقص و روشن کردن مبهمات داستانی ادب پهلوانی ایران؛ 4.عناصر سامی و اسلامی؛ 5. تاثیر زمان و مکان نقل و نگارش بر آن ها؛ 6. آشفتگی ترتیب و نظم روایی داستان ها؛ 7. جابه جایی اشخاص و داستان ها؛ 8. کم دقتی، نادرستی و تناقض داستانی؛ 9. تغییر و تفاوت نام ها؛ 10. شخصیت های نوظهور؛ 11. کسر/ پراکندگی شخصیت؛ 12. تکرار یک بن مایه در روایات گوناگون؛ 13.تکرار یک داستان؛ 14. بازگویی یک موضوع در داستانی واحد؛ 15. وجه تسمیه سازی و ریشه تراشی برای نام ها؛ 16. انتساب گفتار کسان شاهنامه به اشخاص دیگر. در این مقاله هریک از موارد یاد شده با آوردن نمونه هایی از متون مختلف نقالی، بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"علاقه به تدوین همهی داستانهای ملی و پهلوانی،فقط ویژهی متن منثور طومارها نیست و این پسند ایرانی،در بعضی از دستنویسهای شاهنامه هم به صورت الحاق روایات و ابیاتی از منظومههای دیگر و آوردن همهی آنها به نام فردوسی،نمود یافته است؛چنانکه برای نمونه،نسخهای از شاهنامه به تاریخ استنساخ(1246-1249 ه ق)در کتابخانهی بریتانیا(لندن)نگهداری میشود که در آن،کاتب بسیاری از منظومهها و داستانهای پهلوانی را در میان روایات شاهنامه گنجانده و یادآور شده است که همهی اینها سرودهی فردوسی است؛زیرا او در اصل،صد و شصت و شش هزار بیت به نظم کشیده بوده است!(ر.
نقال/مدون این طومار،مجموعهی خویش را با این عبارات آغاز کرده است که«اما پادشاه خرمن معنی چهرهگشای عروس معانی حکیم اسدی رحمه الله علیه از تاریخ ملوک عجم و از عدالت پادشاهان عادل و از شجاعت جوانان شیردل،چنین روایت کرد که مرا در شهر،جوانی سرو بالای مصاحب جانی بود و آن جوان را نژاد به پادشاهان و ملوک عجم میرسید و تاریخ پادشاهان کیان را در خاطر خود درست داشت و آن یار جانی یک روز مرا دلگیر دید گفت چرا دلگیر میشوی و آرزوی جوانی هستی و قوت و قدرت پهلوانی و دریاب سخنگوی داری(؟)و من تو را سررشته به دست دهم و او را سررشته به نظم بکش و من قبول کردم و آن جوان خردمند سراسر تاریخ شاهنامه و گرشاسبنامه را برای من بیان کرد و من از گفتار آن یار جانی و یگانه گوهر دریای معانی و سخندانی،تاریخ گرشاسبنامه را به رشتهی نظم کشیدم»(برگ 1 ب) این داستان با اندکی اختلاف در جزییات،همانند گزارش فردوسی در دیباجهی شاهنامه دربارهی چگونگی دسترسی وی به نسخهای از شاهنامهی ابو منصوری است9و در گرشاسپنامه و منابع احوال اسدی،چنین موضوعی دیده نمیشود."