خلاصه ماشینی:
ما که بعنوان مورخ و معلم فلسفه وخواننده به زندگی و احوال و تفکر او نظر میکنیم میتوانیم مرگش را یک امر عادیبدانیم،یا از جهت تعلق خاطری که به متفکران و شخص او داریم چنین مرگی رابزرگ و مایۀ دریغ بدانیم،اما اگر قدری با این متفکر ان سداشته باشیم شاید بهاحوالی برسیم که در آن،مرگ-و نه مرگ هیدگر در 26 ماه مه-حاضر باشد و درآن حال با مرگ هم انس پیدا کنیم و مرگ،دیگر تصور مرگ نباشد بلکه خود راافتاده در عدم یا محفوف به مرگ و عدم بیابیم.
چنانکه گذشت از ما بعد الطبیعه همبه معنی مخالفت با آن نیست؛بلکه برعکس هیدگر انس و همزبانی با فلاسفه رالازمۀ این گذشت میداند و خود او اقوال افلاطون و ارسطو و دکارت و لایب نیتس وکانت و هگل و نیچه را با دقت تفسیر کرده است.
این تفکیک هدیگر 1 و 2 ازآنجا ناشی شده است که کتاب وجود و زمان را بر مبنای ما بعد الطبیعه تفسیر کردهاندکه اهم این تفسیرها از آن ژال پل سارتر است و بسیاری از سوء تفاهمها بدان بازمیگرددهیدگر در نامهای در باب مذهب اصالت بشر،به این معنی اشاره میکند و میگویدکه سارتر کتاب وجود و زمان را بر مبنای مارکسیسم تفسیر کرده است(شاید اینسخن در سال 1946 قدری عجیب بنظر میرسید چه در آن موقع نه مارکسیستهابا سارتر میانهای داشتند و نه تعلق خاطر سارتر به مارکسیسم مسلم شده بود اما بسطفلسفۀ سارتر دقت و عمق نظر هیدگر را معلوم کرد)در همین نامه است که هیدگر منکرنسبت خود به الحاد و زندقه و انکار خدا میشود و روشن میکند که اگزیستانسیالیسم&%00203TDZG002-G% چیست و نمیتوان او را اگزیستانسیالیست دانست.