خلاصه ماشینی:
دراین صورت شاگرد را نیازی به استاد نسیت(زیرا شاگرد مستعد همه چیز را بدون)(1)-این مقاله از کتاب سقراط تألیف ژان برن که مترجم آن را در دست ترجمهدارد نقل شده است.
نتیجه استدلال سکستوس آمپریکوس چنین است:«آموزش غیرممکن وپرورش محال است»و در این صورت موضوعی برای تعلیم ضروری نیست ودر مواردی که افراد در برابر یکدیگر قرار میگیرند نمیتوانند بین خود ارتباطو تفاهم برقرار سازند و«محاوره»1غیرممکن است و وسیله شناخت و تفاهم آیازور و قدرت خواهد بود؟ با وصف این،سکتوس آمپیریکوس شناساندن بعضی از امور را به دیگریبه یک«شرط»ممکن الحصول میداند و آن مستلزم پیدائی«وحدت-توحیدماهیت2»بین استادی است که میخواهد علمی را القاء کند و شاگردی که میکوشدمطلبی را فرا گیرد.
در محاورات سقراطی سروکارما با استادی نیست که مطالبی را به شاگردانی چند منتقل میسازد بلکه در اینمحاورات ما مواجه با دو انسان هستیم که بین خود ارتباط و تفاهم برقرار میکنند،محاوره دو شعور را در برابر هم بر یک پایۀ تساوی و تفاهم قرار میدهد که به آنچهاز خارج کسب و به آنچه از درون درک میکنند آگاهی دارند.
دربارۀ سقراط،گرواتویسن2چه عالی گفته است:«این مرد(سقراط)انسانلنفسه نیست بلکه انسان این جهانی است که هرگز در هیچ فلسفه و در هیچ دستگاهفلسفی نمیگنجد،او در خارج از هر تفسیر فلسفی قرار دارد نه میتوان او را تفسیرکرد و نه آراء او را تحلیل-سقراط را نمیشود شناخت مگر او را محسوس ومشهود3سازیم و از او چهرهای بسازیم و او را عرضه بداریم ولی چنین سقراطی«صورت ناپذیر»و«تمام نشدنی»است(چه به هر مشکلی جلوه میکند)و انسانیاست که در جلوات گوناگون ظاهر میشود و در هر جلوهای به نوعی دیگر شناختهمیشود ولی در باطن،همیشه راز و رمز خود را حفظ میکند.