چکیده:
در این مقاله کوشیدهایم یک برههی استثنایی را در سبکشناسی دورههای ادبیات فارسی،یعنی سنت بازگشت ادبی،نشان دهیم و ضرورتهای سیاسی پیدایش آن را بازکاوی کنیم.بر این باوریم که نمیتوان به شعر دورهی بازگشت ادبی عنوان«سبک»را که ارزش ادبی داشته باشد اطلاق کرد بلکه بنابه روح عجیب تقلید، آن را میتوان یک«سنت ادبی»و«عرف شعری»میان شاعران این دوره دانست. ارزش ادبی این دوره بسیار محدود است؛بهطوریکه با در نظر گرفتن مدلهای اولیهی آن در سدههای پیشین میتوان در یک بررسی سبکشناسی و نقد ادبی آن را در یک اولویت ثانوی قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"در زیر نمونههایی از این اشعار به دست داده میشود تا روشن شود که نسخهی پیشین خیلی بهتر از نسخهی دوم بوده است و مطالعهی آن بینیازکننده از نسخههای دوم است2: بهار آمد و دی را گرفت و کرد مهار «چنین کنند بزرگان چون کرد باید کار» قاآنی چنین بماند3شمشیر خسروان آثار چنین کنند بزرگان چون کرد باد کار عنصری خزان بیامد تا کیمیاگری کندا کران باغ پر از زر حعفری کندا سروش کیمیا دارد مگر با خویشتن باد خزان ور ندارد،چون همی زرین کند برگ رزان؟ معزی ای زلف یار چرا آشفته و دژمی همخوابهی قمری،همسایه صنمی قاآنی ای زلف دلبر من در جادوی عجبی گه دایره ز شبه گه سلسله ز شبی سروش ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی گاهی چو وعدهی او گاهی چو پشت منی معزی و ادیب صابر هم همین مضمون را ساخته است: ای زلف دلبر من دلبند و دلگسلی گه در پناه مهی گه در جوار گلی گویا این شاعران خلف صالح صائب تبریزی بودهاند که گفت: صد سال میتوان سخن از زلف یار گرفت در بند این مباش که مضمون نمانده است البته کاش پا جای پای همهی اصولی میگذاشتند که صائب به آنها وفادار بود؛یعنی،سخن روزگار خود را گفتن.
اعراب خود برای جلوگیری از نفوذ استعمار غرب به خویشتن خویش پناه بردند و فرانسویان نه تنها سرمش مکاتب نوگرای آینده شدند،مردم و عامه را از صحنهی ادبی بیرون نراندند اما سنت بازگشت ادبی به همراه، ساختار سیاسی حاکم،خود در نشئهی بیخودی تاریخ قرون پنجم،ششم و هفتم فرورفت و مردم عامه را هم از حریم ادبیات بیرون راند و آنمقدار از سهمی را که شعرای سبک هندی به مردم کوچه و بازار اختصاص داده بودند،در عرف شعر بازگشتیشان به نیست بدل کرد."