چکیده:
در سرتاسر خلافت عباسی، حتی در مقاطعی که خلفا صرفا قدرت ظاهری داشته و بازیچهای بیش نبودهاند، سلاطین و حکام
محلی برای تقویت حکومت و اثبات مشروعیت خویش، میکوشیدهاند تا با برخی رفتارهای نمادین، خود را معتقد و وفادار به
خلافت بنمایانند. نقش تأیید خلفا با مشروعیت بخشیدن به حکومتهای فرمانروایان مستقل، برای مسلمانان چندان اهمیت داشت که
حتی پس از سقوط خلافت عباسی به دست هلاگو و به قتل رسیدن خلیفه نیز، سلاطین و حاکمان بعدی همچنان مشروعیت خویش
را نیازمند تأیید آنان میدیدند. خلافت عباسیان مصر که تنها با سه سال وقفه، به دست سلاطین مملوکی مصر بنیاد نهاده شد، در واقع
پاسخی به همین ضرورت بوده است. بررسی ساختار خلافت عباسیان مصر و مناسبات میان خلفا و سلاطین مملوکی و همچنین
روابط خلافت مصر با حکومتهای سایر سرزمینهای اسلامی چون ایران، هند و حرمین شریفین بر عهده این نوشتار است.
خلاصه ماشینی:
"اعتقاد به حضور خواست خداوند درباره خلافت عباسیان همچنان وجود داشت، به نحوی که سیوطی در حادثه خلع سلطان منصور به سال 753ق و تبعید به قوص و کشته شدنش در آنجا، مینویسد: این به سبب رفتاری بود که پدرش با خلیفه کرد و این سنت خداوند است که هر کس متعرض آل عباس شود، گرفتار میشود (سیوطی، تاریخ، 538).
اما متوکل در برابر این اقدام مقاومت کرد و دست از خلافت برنداشت تا آنکه پس از چند روز به سبب عدم بیعت مردم با خلیفه جدید، او بار دیگر بر خلافت تثبیت شد (ابن تغری بردی، النجوم، 11/155).
پس از الحاکم پسرش مستکفی یکم ـ سومین خلیفه قاهره ـ در ابتدا در همان محل استقرار پدرش، مناظر کبش، ساکن شد؛ اما سلطان ملک ناصر محمد بن قلاوون پس از بدبینی به او، دستور اسکان و توقیف او را با تحت نظر بودنش در قاعه صادر کرد(دیاربکری، 2/381) و او به مدت چهار ماه و هفت روز در قلعه جبل ساکن شد (سیوطی، تاریخ، 525) و سپس اجازه یافت در هر جا که میخواهد ساکن شود (قلقشندی، صبح الاعشی، 3/275).
این نوع اقدام علاوه بر موارد عدم وصیت خلیفه مستقر، به هنگامی که سلطان نیز فرد خاصی را در نظر نداشت، انجام میپذیرفت؛ چنانکه الحاکم دوم پس از خود، کسی را نامزد نکرد و با نظر بزرگان، برادرش ابوبکر با لقب المعتضد به خلافت رسید (ابن تغری بردی، النجوم، 10/284 ـ 291)."