چکیده:
از امهات صفات حضرت حق دو صفت اراده و علم است، و این سؤال که در خلقت و آفرینش انسان و طبیعت کدام تقدم بر دیگری دارد نزاعی دیرینه را پدید آورده است. این اختلافنظر در غرب نیز قابل مشاهده است. چنانچه گروهی از فیلسوفان همواره مدافع تقدم فکر بر اراده بودهاند و طایفهای به تبع متکلمان اصالت را به اراده داده و علم و فکر را تابع آن دانستهاند. شوپنهاوئر ازجمله فلاسفهای است که به صراحت اصالت را به اراده داده است. این تحقیق به مقایسه و تطبیق اراده از دیدگاه شوپنهاوئر و متفکران اسلامی و بررسی وجوه شباهت و اختلاف آنها پرداخته است. برمبنای دیدگاه ابن سینا، حقیقت قدرت به علم برمیگردد و در مقام ثبوت، واقعیت قدرت را علم تأمین میکند. اما برمبنای نظر غزالی، چون خداوند قادراست، پس عالم خواهد بود. دیدگاه غزالی علیرغم تفاوت بنیادی با شوپنهاوئر، شباهتهایی نیز با آن دارد، از جمله تقدم اراده بر علم. غزالی به صراحت اعلام میکند نخستین تجلی ذات الهی در عالم کائنات اندیشه نبوده، بلکه اراده است. دیدگاه او درباره چگونگی جلوهگری اراده را علیرغم اینکه منکر موجودی به نام خداست میتوان با دیدگاه متفکران اسلامی درباره فیض مقدس تطبیق داد.
Reason (knowledge) and will are two of more significance God’s attribute. The philosophical problem rises here is that which one has priority in the creation of the world. A few philosopher and theologian proclaim that the reason (knowledge) has priority to will. Among western philosopher, Schaupenhauer, is one of the most famous one who explicitly give priority to will, this study attempts to compare and conformity of Schopenhauer view for voluntary with Islamic scholars outlooks and finding out also its similarity and differences. Ibn’sina, on the contrary, argues that the nature of power and/or will is knowledge; Gazzali, on the other hand, maintains approximately, as Schaupenhauer that will has priority.
خلاصه ماشینی:
"1 او میگوید: «اگر به این شناخت فلسفی رسیده باشیم که یک نیروی طبیعت، درجهای معین از عینیت یافتگی اراده است، یعنی درجهای معین از آنچه به عنوان طبیعت درونی خودمان میشناسیم و اینکه این اراده فینفسه و سوای پدیدارهای خود و صورتهای آنها، خارج از زمان و مکان قرار میگیرد، و بدین ترتیب تکثر که مقید به زمان و مکان است نه به آن تعلق دارد و نه به صورت مستقیم به عینیت یافتگی آن، یعنی تصور، و تنها به پدیدارهای تصور، تعلق دارد.
اگر در این شناخت معنای درونی بزرگ کانت بهطور کامل درک شود، یعنی این دکترین که زمان، مکان و علیت به شیء فینفسه تعلق ندارد، بلکه صرفا به پدیدار متعلق است و اینکه اینها تنها صورتهای شناخت ما هستند و نه کیفیتهای اشیاء فینفسه، پس علیت، مبین وحدت مکان و زمان در ماده و نظم و حرکت علی در جهان است.
شوپنهاور، با استمداد از اصل جهت کافی، و اشاعره با اعتقاد به اینکه (لامؤثر و لافاعل فیالوجود الا الله) میگوید: اگرچه اراده را میتوان فینفسه و جدای از پدیدار، آزاد (مختار) و حتی قادر مطلق خواند، با این حال در پدیدارهای خود که همراه شناخت و دانش هستند، مثل انسانها و جانوران، از طریق انگیزههایی تعیین میشود که سرشت شخص به صورت منظم و بالضروره و همیشه به یک صورت به آنها پاسخ میدهد.
به نظر من آنچه را به جای اراده شوپنهاوئر میتوان در اسلام به جای خدا تطبیق داد، فیض مقدس است، زیرا در دیدگاه متفکران اسلامی ارادهی خدا عمومیت دارد و در تمامی ارکان هستی ظهور یافته و آن همان فیض مقدس است."