چکیده:
این مقاله با تمرکز بر موضوع تبیین به مناقشات متافیزیکی میان رئالیستها و غیررئالیستها میپردازد. پیتر ریلتن نشان میدهد ریشه تمامی این مناقشات به بحث تبیین باز میگردد. مباحثی مانند تفسیر IBE، وحدتبخشی تئوریهای علمی، موفقیت علم، و تفسیر و تبیین رجحان تئوریهای تقلیلی و غیرتقلیلی و تئوریهای مشاهدتی در تصویر کردن جهان ما، همه پیرامون بحث تبیین شکل میگیرد. به نظر ریلتن، مناقشه متافیزیکی به تبیین مرتبط است زیرا وابستگی جدی با تصویر ما از واقعیت دارد و ریشه آن در اثبات ضرورت پدیدارها است؛ همچنین، از آنجا که تصویر ما از واقعیت جهان دادههایی بیطرف و خنثی از تبیین نیستند نزاع میان این دو دسته محل بحث ریلتن است. در نهایت این نزاع بینتیجه پایان مییابد بیآنکه به یک نتیجه مطلوب برسد.
Metaphysical debate between realists and anti-realists is here at issue. P. Railton claimed that these debates reduced to explanation. All topics such as IBE, unification of scientific theories, science progress, concept of observation, experimentation and primacy reductionism deal with and depend on explanation.
Railton suggests that metaphysical debates on the alleged topics reduced to explanation because it depends on our account (and understanding) of the world and its necessary persistent of phenomena. Since, our perception of facts of worlds come to date which are not neutral and value free, the conflict couldn’t remove. In Railton’s view, very conflict and challenge go head to controversies without any plausible outcome
خلاصه ماشینی:
"ریلتن به غیررئالیستها توصیه میکند که باید پاسخی قابل قبول به این گفته رئالیستها بدهند، خصوصا اینکه چرا ساختار لفظ به لفظ از تبیین تئوریهای فیزیکی قرائتی از تأیید است و دلالت بر احتمال بیشتر معرفتشناختی نسبت به صدق شواهد دارد؟ و این سؤال اساسی که «چرا این واقعیت پدیدههای متنوع را قابل درکتر و قابل فهمتر در صدق تئوری ارائه میکند؟» ریلتن با بیان تئوری غالب رئالیستها، یعنی تئوری هماهنگی صدق 4 - یعنی این موضوع که وحدت تبیینی بخشی از هماهنگی و بخش دیگر از صدق تشکیل شده است - به رئالیستها هشدار میدهد که اگر تئوری هماهنگی صدق صحیح باشد رئالیستها باید الزامات پیشینی درکپذیری مبتنی بر ماهیت واقعیت را بپذیرند.
سؤالی که ریلتن مطرح میکند این است که آیا اگر چنین عقبنشینی انجام گیرد و دانشمندان به این نتیجه برسند که این تعاملات هیچ تعهد معرفتی برای مشاهدهناپذیرها ندارند در آن صورت چطور میتوان به کارکرد پراکسیس شکلبخشی باور اعتماد کرد؟ آیا بهراستی میتوان آن را خصوصیتی قابل مقایسه با غوطهور شدن کامل تئوری غیرتقلیلی ون فراسن دانست؟ آیا به نظر نمیرسد که آن ترغیب به غوطهور شدن در کنار تز لاادریگری است نه تز رئالیست در کنار خطاپذیری؟ اگر نصگرایی راجع به انواع مشاهدهناپذیرها مرکز خصوصیت آزمون و بسط تئوری علم جدید باشد پس ممکن است دلیلی برای پذیرش پراکسیس شکلبخشی باور وجود داشته باشد که به اندازه کافی میتواند درجه اهمیت باور به جزئیات فرضیهها را راجع به total immersion Van Fraassen, "Empiricism in the Philosophy of Science," p."