خلاصه ماشینی:
"در همان حال که از دیوار به قصد او بالا میرفت، از کسی که در آن نزدیکی مشغول تلاوت قرآن بود این آیه را شنید: ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر اللٰه و مٰا نزل من الحق ؛ آیا برای آنان که ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده است که دلهایشان روی به خدا آورده و به یاد او بوده و پذیرای حق و حقیقت گردند؟!.
#می نیاید یک جواب از پیش تخت#چند الله میزنی با روی سخت #او شکسته دل شد و بنهاد سر#دید در خواب او خضر را در خضر #گفت هین از ذکر، چون واماندهای#چون پشیمانی از آن کش خواندهای گفت لبیکم نمیآید جواب#ز آن همی ترسم که باشم رد باب گفت خضرش که خدا گفت این بمن#که برو با او بگو ای ممتحن نی که آن الله تو لبیک ماست#آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست نی تو را در کار من آوردهام#نه که من مشغول ذکرت کردهام حیلهها و چارهجوییهای تو#جذب ما بود و گشاد آن پای تو ترس و عشق تو کمند لطف ماست#زیر هر یارب تو لبیک هاست جان جاهل زاین دعا جز دور نیست#زآنکه یارب گفتنش دستور نیست1 خلاصۀ مطلب اینکه، اولین قدم که «یقظه» و «انتباه» است و سلوک الی الله بر آن مبتنی میباشد، از حضرت حق است.
و اصولا مسئله در گفت و گوی ظاهری خلاصه نمیشود، بلکه، نظر خاص و توجه پر اسرار و یقظهآوری در این بین بوده است، بنحوی که زهیر را با آن وضعی که قبلا داشت به کلی عوض نمود، و تصرفی بود در در قلب او که دگرگونی کلی را در برداشت و پردههای اوهام و غفلت را کنار زد و او را در عالم دیگری قرار داد و به راه انداخت."