چکیده:
تامل نظری و اندیشه ورزی از دیرباز نزد حکیمان همچون کمال ویژه نوع انسانی محسوبمی شد و به این جهت فیلسوفانی چون ارسطو و ابن سینا اندیشه ورزی را بالاترین فعالیت سعادت بخش برای آدمی می دانستند. در مقابل، اشراقیون و عارفان در جهان اسلامی، حکمت نظری را جز از جهت مقدماتی و برای حصول مکارم و فضایل اخلاقی وقعی نمی نهادند و به اصطلاح حکمت عملی را تنها شاخصه لازم برای نیل به سعادت عملی می دانستند.
بررسی نظریه های ارائه شده از سوی فیلسوفان اسلامی جهت توجیه استکمال نفس آدمی از طریق دانش و علوم نظری، موضوع بحث این مقاله است. عمده ترین نظریه توجیهی در این زمینه، نظریه اتحاد عاقل و معقول است که به عنوان یک میراث از حکمت نوافلاطونی، توسط ملاصدرا احیاء شده است که با ملاحظه نظریه وجود ذهنی به عنوان یک نظریه تکمیلی می تواند به عنوان مبنای نظریه استکمال نفسانی محسوب شود. با این حال، در متن مقاله نشان داده خواهد شد که بیانات صدر المتالهین نیز در این باب منقح نبوده و در معرض انتقادات جدی قرار دارد و سرانجام نیز با بازسازی مدل صدرایی نظریه عرفا و حکمت متعالیه بطور چشمگیری به یکدیگر نزدیک خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"اولا اینکه ملاحظه حال حکیمان و فیلسوفان صدرائی خلاف این را نشان میدهد و این چنین نیست که هر کس به زوایای فلسفه صدرائی به نحو عالی،آگاه و معترف باشد از زمرۀ نیکان و کملین محسوب شود!؟و اگر اینطور باشد آنچنان که در شأن عارف کامل گفته میشود«العارف یخلق بهمته،باید گفت الفیلسوف و الحکیم ایضا یخلق بهمته»و نیز اگر اینطور باشد که ادراک معقولات،حضور همۀ آثار کمالی آن معقولات باشد باید ادراک گل و مل و آتش و آب به حکم اشدیت وجود عقلی و مثالی،دارای آثاری اشد و اکثر از وجودات خارجیه عینی آنها در عالم طبیعت بوده باشد!و چون به بدیهۀ عقل چنین نیست معلوم میشود که حکم به اشدیت مراتب وجود عقلانی و مثالی نسبت به وجود طبیعی و حسی مربوط به سلسله طولیه همین وجودات نفسانی است،یعنی در سلسله طولی وجودات عینی عالم مثال منفصل اشد و اکثر کمالا است نسبت به عالم طبیعت عینیه و حقایق مجرده عینیه یا عقول مجرده اشد وجودا هستند نسبت به عالم مثال عینی و طبیعت عینی،و همینطور در سلسله طولی موجودات نفسانی،وجود مثالی نفسانی قویتر است از وجود حسی و طبیعی در نفس،و وجود عقلی نفسانی و ذهنی قویتر است از وجود ذهنی همین حقایق در ذهن،ولی مقایسه میان مفاهیم ذهنی با حقایق عینی قیاس مع الفارق است و نتیجه اینکه وجود ذهنی موجودات،حداکثر یک کمال ذهنی و عقلی مفهومی ایجاد میکند که از نظر شدت و قوت وجودی قابل مقایسه با حقایق عینی این ماهیات نیست و لذا هرگز نمیتواند مصحح کمال حقیقی برای نفس آدمی محسوب شوند و فرق عرفان و فلسفه در مورد این سؤال همان فرق سلسله عیینی موجودات با سلسله ذهنی و مفهومی آنها میباشد که«أین الثریا و الثری»اگر چنین باشد که عرض شد،میتوان گفت تا اینجای بحث فرق چندان بزرگی میان حکمت متعالیه قائل به اتحاد عاقل و معقول و حکمت مشایی منکر این موضوع،از حیث استکمال نفسانی در اثر مباحث حکمت نظری،در کار نخواهد بود و اگر کمال و استکمالی در بهرهمندی از وجود ذهنی اشیاء باشد در عالم آخرت و با تبیین و توضیحی علاوه بر آنچه تاکنون ذکر آن رفت،خواهد بود."