چکیده:
هر چند که نظام فلسفی ابن سینا نظام عقلانی محضی است که بسیاری از اصول زیربنایی آن را اصول فلسفه ارسطویی تشکیل می دهد و فلسفه او فلسفه مشائی خوانده می شود، ولی با این وجود، ابن سینا هرگز خود را ملزم به حفظ تمامی مبانی فلسفه ارسطویی نمی داند و در بسیاری از موارد به نقد آن ها نیز می پردازد. ابن سینا با پذیرش برخی مبانی ارسطویی و ارائه اصول خاص فلسفی خود، موسس نظام فلسفه مشاء اسلامی به شمار می رود که فلسفه ای بر محور موجود است. او موضوع مابعدالطبیعه خود را موجود بما هو موجود می داند و اصول مابعدالطبیعی خود را بر مبنای آن بنا می کند.در طول تاریخ فلسفه، علاوه بر ابن سینا بسیاری از فیلسوفان پس از او نیز در عالم اسلام و در مغرب زمین، موضوع مابعدالطبیعه را موجود بما هو موجود می دانند، اما این هرگز بدین معنا نیست که همه این فلاسفه دارای ساختار مابعدالطبیعی واحدی هستند؛ در فلسفه ابن سینا موجود، مفهومی مشترک معنوی است که به تشکیک بر مصادیقش صدق می کند. معنای موجود بما هو موجود به قدری عام و فراگیر است که تمام موجودات عالم، محکی و مصداق آن قرار می گیرند. دامنه وسیع موجود بما هو موجود، همه موجودات را شامل می شود؛ از خداوند تبارک وتعالی گرفته تا ممکنات مجرد و سپس ممکنات مادی و در نهایت در پایین ترین مرتبه وجود، هیولای اولی. در میان این موجودات خداوند وجود محض مستغنی داشته، به هیچ موجود دیگری وابسته نیست و در مقابل، ممکنات وجود ربطی و تعلقی به واجب الوجود داشته و در حدوث و بقاء نیازمند وجود واجب اند.
خلاصه ماشینی:
"در نهایت با توجه به اینکه:1-در هر علمی بایدموضوع آن علم تصور شود و وجود آن مورد تصدیق واقع گردد(همانجا)و به عبارت دیگر،موضوعهر علمی در آن علم مسلم الوجود است(همو،1404 ه،ص 5)؛2-اینکه هیچ علمی عهدهدار تعریف وتبیین مبادی خود نیست؛3-هر علمی در علمی بالاتر مورد تعریف و تبیین قرار میگیرد(همو،1406 ه،ص 165)؛4-فلسفه اولی بالاترین و عامترین علم در میان علوم است(همان،ص 166)،بنابراینمیتوان نتیجه گرفت که تعریف موضوع و اثبات وجود موضوع فلسفه اولی یعنی موجود بما هو موجود بدیهی است؛یعنی از نظر ابن سینا هم«موجود»بدیهی است و هم«موجود وجود دارد».
البتهابن سینا در مواضع متعددی از آثار خود به صراحت بدیهی بودن تعریف موجود را اعلام میکند ومیگوید موجود بدیهی است و اساسا ارائه تعریف برای آن امری محال است؛اما تنها در یک موضع،به گونهای مختصر،به بدیهی بودن این تصدیق که موجود وجد دارد،یعنی بداهت اصل واقعیت،اشاره میکند(ابن سینا،1404 ه،ص 13)ولی در مواضع دیگر آثار خود،با وجود اشاره غیر مستقیم بهصراحت بر آن تأکید نمیورزد،درحالیکه بداهت تعریف موضوع فلسفه اولی را بارها مورد تأکیدقرار داده،به تبیین آن میپردازد(همان،ص 30؛همو،1413 ه،ص 279).
ابن سینا به عنوان یک فیلسوف مسلمان،تبیین و اثباتنظریه خلقت را از دغدغههای مهم فلسفی خود میداند و اصل تمایز واجب الوجود از ممکن الوجود رابرای اثبات این نظریه و نیز اثبات وجود خدا ضروری میداند؛چرا که در ما بعد الطبیعه ابن سینا،(1)-به عنوان مثال اتین ژیلسون چنین برداشتی از عروض وجود بر ماهیت دارد و در کتاب تومیسم بارها ابن سینا را مورد نقد قرار میدهد(ژیلسون،1384،ص 253-259)."