چکیده:
داستانی با روان راوی و نویسنده، پژوهش هایی انجام شده است. جریان سیال ذهن Stream of Consciousness شیوه ای از نگارش داستان است که در آن محتوای ذهن، هرآنچه هست، نگاشته می گردد. در این طرز نگارش، نظم، که پیامد خودآگاهی است، راهی ندارد. کار نویسنده به واژه درآوردن رخدادهای ذهنی است. بیژن نجدی نویسنده ای است که به یاری تصویرسازی واژگانی توانسته است، آشوبهای ذهنی انسان درمانده را به نمایش بگذارد. شخصیتهای داستانی او وازدگانی هستند که هر کدام به گونه ای و دلیلی به «تنهایی» رسیده-اند. این تنهایان در ذهن خویش، هنگامه ها دارند که از طریق بازسازی رخدادها در جریان سیال ذهن، می توان آنها را دریافت. به بهانه داستان، بیژن نجدی به حس گمشده خویش دست می یابند و «من»ی دیگر از خود را نشان می دهند. از آن جا که داستان جریان سیال ذهن – هر چه هست در ذهن شخصیت داستان است – پس ما نیاز داریم ریزه های ذهن شخصیت را دریابیم. در نتیجه این گزارش در دو بخش به هم پیوسته سازمان یافته است. در بخش نخست به بررسی راویان داستانهای نجدی و پارانویای آنها، نقش زمان در سیالیت ذهن و تداعیها، پرداخته می گردد و در بخش دوم، نمادهای ادبی/روانشناسی در داستان A+B مورد کنکاش قرار می گیرد. این گزارش می کوشد، جریان سیال ذهن را در داستانهای کوتاه بیژن نجدی بکاود و به این بهانه، روان و درون راوی شخصیت داستان را از ژرفا به رو آورد روش پژوهش، برگرفته از بررسی کتابخانه ای و فیش برداری است.
خلاصه ماشینی:
"این گزارش میکوشد،جریان سیال ذهن را در داستانهای کوتاه بیژن نجدی بکاود و به این بهانه،روان و درون راوی شخصیت داستان را از ژرفا به رو آورد روش پژوهش،برگرفته از بررسی کتابخانهای و فیشبرداری است.
در این نمایه لباس،دامن و در جای دیگر چادر،روسری،چیزی است که میتواند فرد را در پناه گیرداز دو روی،هم دیگران را به خود بخواند،هم فرد را از نگاه دیگران پنهان دارد؛چیزی که در دلشورههای همواره راوی(پسر جوان)دیده میشود.
مهمانی بر روی کوه به شکلی کهن الگوی ماندالا(-گرد و دایرهای شکل)نمایندۀ آن بخش از وجود است که خود راستین راوی در آن قرار گرفته است و با دستیبابی به آن به یگانگی در روح و جان و زندگی واقعی خواهد رسید و این راه برای نوجوانی که پدر را نیز از دست داده،دشواریاب است که هم خود را بیابد،هم مادر را دریابد.
قرار گرفتن نیروهایی که از چهار جهت[-تمامیت]به یاری راوی میآیند،بیانی از رویارویی نیروهای یاریدهندۀ درونی با پندارهای اهریمنی راوی است و در داستان روشنگر ترس پسر از رویارویی با چهرۀ راستین زندگی و هراس از اخلاق،بایدها و نبایدهای دستوپاگیر،که خود را بایستۀ آن میداند برای نمونه بنگرید به(ص 23)پیامد آن را داستان،وجود مه،وهم،موادمخدر،بادهای موذی و حرارت سمج،برهانی بر آن هراس و هول دلی پسری جوان است که فکر میکند باید سرپرست مادر شود.
در این بخش با اینکه نیروهای ناخودآگاهی در قامت پیرزن،مرد تنومند،و مردی که همانند پدر در گذشتۀ پسر است به او یاری میرسانند اما باز هم پسر مادر را مزاحم خود میبیند و میپندارد باری بیش از توان یک نوجوان بر عهدهاش گذاشتهاند."