خلاصه ماشینی:
"»دارد که در حد سوژه و بنمایه باقی مانده و در مقابل،دامان تفسیر و قضاوت غیرروایی بلندتر شده است: &%09710FORG097G% {Sآنیکی شخص به وقت مرگ خویش#گفته بود اندر وصیت پیشپیش#سه پسر بودش چو سه سرو روان#وقف ایشان کرده او جان و روان#گفت هرچه در کفم کاله و زرست#او برد زین هر سه کاو کاهلترست#گفت با قاضی و بس اندرز کرد#بعد از آن جام شراب مرگ خورد#گفت قاضی هر یکی با عاقلیش#تا بگوید قصهای از کاهلیش#تا ببینم کاهلی هر یکی#تا بدانم حال هریک بیشکیS}مولانا داستان را همینجا ناتمام میگذارد و به تفسیر وتحلیل عرفانی آن میپردازد: {Sعارفان از دو جهان کاهلترند#زانک بیشد بار خرمن میبرندS}(مولانا،1368:دفتر ششم،555) (به تصویر صفحه مراجعه شود)البته اگر بپذیریم که ساختار چندوجهی شعر نوعیآمیختگی و ترکیب را در ذات خود قبول میکند و نیزبپذیریم که دیدگاه گذشتگان دربارهی وحدت و انسجام شعربا شاعران امروز تفاوت دارد،باید به این نکته هم توجه داشتهباشیم که شعر میدان انباشت مفاهیم و موضوعات گوناگوننیست بلکه ساختمان هنری شعر در عین استحکام،فشردهاست و هر عنصر زایدی را نمیپذیرد.
»(لنگرودی،1370:ج 3:745) نکتهی اساسیتر این است که وصف در اشعار روایی گذشتهغالبا فرع متن تلقی میشده و بالطبع،در جوهر شعر و روایتقرار نمیگرفته است اما زبان شعری امروز درعین حال کهفوق العاده تصویری است،وصف را بخش اصلی متن و اصلانفکاکناپذیر آن هم قلمداد میکند؛عناصر وصفی در طرحشعر بهگونهای نظاممند قرار میگیرند که نمیتوان آنها راحذف کرد."