چکیده:
مقاله در پی اثبات این است که رهبری امام خمینی، مبتنی بر نظریه رهبری کاریزمایی «ماکس وبر» نیست، بلکه از الگوی نظری دیگری نشئت گرفته است که در این بحث با تکیه بر آرای علامه مطهری بیان شده است. در بخش اول، ماهیت رهبری پیامبران الهی در پرتو ابطال نظریه رهبری کاریزمایی روشن شده است. در بخش دوم نیز، ماهیت رهبری امام خمینی در قالب شناخت علل گراییدن تودههای مردم به ایشان بیان شده است. در پایان نیز علت اصلی گرایش مردم ایران به امام خمینی، انطباق و اتصال ایشان با فرهنگ اسلامی ـ شیعی و نه ویژگیهای فردی و خودبنیاد وی بیان شده است.
This article tries to demonstrate that Imam Khomeini's leadership does not comply with Max Weber's charismatic leadership theory but it has emanated from another model that has been explained in this article based on Allame Motahhari's opinions. In first section the nature of divine prophet's leadership has been clarified by refuting the theory of charismatic leadership. In second section the nature of Imam Khomeini's leadership has been clarified in the form of identifying why masses were attracted to him. Finally the main reason for Iranian people's attraction to Imam Khomeini has been offered which was his strong compliance and bonds with Islamic- Shiite culture not his personal characteristics.
خلاصه ماشینی:
یکی از چارچوبهای نظری پرکاربرد برای فهم رهبری امام خمینی+ در جریان انقلاب اسلامی، نظریه «رهبری کاریزمایی» ماکس وبر است، بهطوری که بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی معتقدند امام خمینی+ بهسبب برخورداری از ویژگیهای شخصیتی کاریزمایی، توانست به رهبری مطلق انقلاب اسلامی ایران دست یابد و مردم ایران را بهگونهای وصفناپذیر و گسترده، شیفته خود سازد.
(همان: ٤٩١) ولی علامه مطهری، رهبری امام خمینی+ در انقلاب اسلامی را «پیامبرگونه» توصیف کرده و آن را از نوع رهبری پیامبران الهی دانسته است.
برخلاف اینکه وبر، گرایش مردم را به انبیای الهی، «کنش عاطفی» میپندارد، این گرایش بر دو مقوله «عقلانیت» و «فطرت» مبتنی است؛ بدین معنا که گرایش انسانها به «دین الهی»، از یکسو پس از اتمام حجت عقلی بر آنها از طریق عرضه «معجزه» و «دلایل عقلی» از سوی پیامبران الهی صورت میپذیرد و از سوی دیگر، پاسخی به نیازهای اصیل «فطرت الهی» انسان است.
(همان: ١٣) وی بر فطری بودن گرایش مردم به انبیای الهی نیز تأکید میکند: قرآن بهحکم اینکه برای انسان، قائل به فطرت است و فطرت را یک بعد وجودی اساسی انسان میشمارد که به نوبه خود، منشأ یک سلسله اندیشهها و خواستهاست، دعوت توحیدی انبیا را پاسخگویی به این نیاز فطری میداند و برای توحید، زیربنایی جز فطرت توحیدی عمومی بشر قائل نیست.
(مطهری، ١٣٨٧ ه : ٢٢) از این رو، امام در فرایندی کاملا طبیعی، خودجوش و مردمی، در جایگاه رهبری نهضت و انقلاب مردم ایران قرار گرفت: وضع انقلاب ما طوری بود که خودبهخود، خود انقلاب، رهبر برای خودش انتخاب کرد؛ نه اینکه افراد رهبر را انتخاب کردند [...