چکیده:
قیامهای مردمی منطقه بیشتر پیرامون دو نقطه کانونی رقم خورده است، یکی اعتراض به سیاست خارجی و حضور بیگانگان در منطقه و دیگری در قالب نارضایتی از وضع اجتماعی ـ اقتصادی داخلی. اما آنچه مورد توجه است پیشرفت جنبشهای اسلامی منطقه در طی زمان و اصلاح اشکالات و نقاط آسیبپذیر آنهاست به صورتی که هر نسل از جنبشهای اسلامی در پی نسل دیگر از نقاط قوت بهتر و نقاط ضعف کمتر برخوردار است. در این مسیر، غرب نیز تلاش خود را برای شکست دادن این قیامهای مردمی روزآمد کرده و به تناسب، شکل نویی بدانها بخشیده است. در وقایع انقلابهای عربی منطقه، کارشناسان مصر را بهعنوان مهمترین کشور ارزیابی کردهاند، ازاینرو در این مقاله در بررسی نسلهای مختلف جنبشهای اسلامی، بر مصر تأکید ویژهای شده است.
Regional uprisings mainly revolve around two issues; one is protest against foreign policies and presence of foreigners in the region and the other is dissatisfaction about domestic socio-economic conditions. But an interesting fact is that through the years regional Islamic movements have corrected their mistakes and decreased their weak points in such a way that each generation of Islamic movements enjoys more strength and less weak points than its predecessor. Along this, west has also updated its efforts to tackle public uprisings and has devised new forms for its policies. In Arabic revolutions in the region, Egypt is considered the most important country by experts therefore this article puts special emphasis on different generations of Islamic movements in this country.
خلاصه ماشینی:
(همان: 27) نسل دوم نهضتهای اسلامی منطقه: احزاب و تشکیلات اسلامگرا بین دو جنگ جهانی اول و دوم احزاب اسلامگرایی در کشورهای اسلامی بهوجود آمد که با دو رقیب بزرگ روبهرو بودند؛ یکی ملوک و خاندان سلطنتی کشور خود و دیگری وجود احزاب سکولار و روشنفکر متأثر از غرب که بهنوعی از حمایت غرب و حاکمیت وقت برخوردار بودند.
حمله آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج فارس و قتلعام مسلمانان بوسنیوهرزگوین در قلب اروپا با بیتفاوتی عمیق ناتو و آمریکا، عواملی بود که شدت و جدیت جریانهای اسلامی را برای نزدیک شدن به الگوی توانمندسازی اجتماعی ـ سیاسی و حضور در حاکمیت فراهم آورد و از دیگر سو، مشروعیت حاکمان کشورهای اسلامی را در نظر این ملتها خدشهدار کرد.
اما درستتر آن است که اثرگذاری عمیق انقلاب اسلامی ایران، در انتقال راهبردهای عملیاتی در مقابله با رژیمهای سیاسی حاکم است؛ روش مبارزه گامبهگام فرهنگی و سیاسی برای رسیدن به سطحی از توانمندی که با حذف فیزیکی سران نهضت، به شکست نینجامد و رساندن جامعه به آستانهای از آگاهی که بتواند بدون نیاز به ارتباطات تشکیلاتی حزبی با فهم خود گزینه درست را انتخاب کند.
(صفاتاج، 1388: 336) یکی از متفکران مصری درباره الگو بودن جمهوری اسلامی مینویسد: انقلاب ایران موفق به تأسیس نظامی مردمسالار و آنچنان فضای سیاسی بازی شد که بهسختی میتوان نظیری برای آن در جهان عرب یافت؛ حتی در میان آن دسته که از پیشرفت اقتصادی قابل توجهی برخوردار بودهاند یا حکومتهای عربی سکولاری که با وجود استبداد مطلق خود، به سکولاریسم خود در میان نظامهای عربی میبالند.