چکیده:
پیشرفت اقتصادی و رسیدن به قلههای ترقی و توسعه در ابعاد گوناگون سیاسی،
اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، از جمله دغدغههای ملتها و جوامع مختلف بهویژه طی
چند قرن اخیر و بالاخص در طول قرن بیستم میلادی بوده است.
این مسأله برای اندیشهوران و کسانی که دل در گرو پیشرفت کشورها و رفاه ملتشان
دارند، دارای اهمیت خاصی است. توسعه روزافزون کشورهای صنعتی و عقبماندگی
کشورها در سراسر جهان اعم از آسیا و افریقا و امریکای لاتین باعث شد تا دلسوزان و
طراحان نظریات توسعه به ارائه آرایی در خصوص علل عقبماندگی و راههای رسیدن به
رشد را بیان دارند.
بهطور کلی، نظریات ارائه شده را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول
بهطور عمده فقدان سرمایه فیزیکی را عامل عقبماندگی دانسته، رشد اقتصادی را
بهصورت پیش نیاز توسعه و به اصطلاح با نگاه به بیرون، و استراتژی توسعه برونزا را
بهصورت راه حل فرار از وضع موجود تجویز میکند.*
دسته دوم از نظریات بر سرمایههای انسانی مبتنی است و بانگاه به درون و امکانات
داخلی، هرگونه توسعهای را منوط به تحولات روحی و فرهنگی میداند. این دیدگاه که
طی دو دهه آخر قرن بیستم شکل گرفته، با تأکید بر «انسان محور» بودن توسعه، میکوشد
با مطرح ساختن ویژگیهای انسان و نقش آن در توسعه، نقش محوری به خصلیتها و
نگرشهای انسانی بدهد و معتقد است که شرط لازم برای دستیابی به توسعه، انسان
متحول شده به لحاظ فکری و فرهنگی است (عظیمی، 1371: ص 177).
مقاله حاضر نیز با تأثیرپذیری از نوع اخیر نظریات توسعه به تحقیق دو فرضیه به شرح
ذیل میپردازد:
1. از آنجاکه انسان، منشأ هر گونه تغییری است، بدون تغییر در باورها و بینشها،
امیال و آرزوها و تصورات انسانی، امکان توسعه اقتصادی فراهم نمیشود.
2. با توجه به اینکه هدفگذاری در نظامهای اقتصادی موجود، صرفا در جهت
دستیابی به اهداف مادی و لذایذ دنیایی است، هر گونه الگوی توسعهای در ایران با توجه
به بافت مذهبی آن، باید با توجه به الزامهای دینی طراحی و تدوین شود.
Achieving economic progress and getting to the peak of advancement and prosperity in different aspects of life، such as social، cultural and economic aspects، have been one of the main concerns for all societies and nations in the recent centuries، in particular throughout the twentieth century. The agenda has been of a high priority for all those who are interested in the wellbeing and the welfare of their nations.
The incomparable development of the industrialized nations and the underdevelopment of the other countries throughout the globe، from Asian to African and Latin American countries، has been a thought provoking challenge to the sympathetic theorists of development economics to find out the root causes of this backwardness and propose solutions to achieve growth and development.
The theories may be classified in two following categories:
a) The theories which emphasize on the lack of physical capital and declare the growth as a prerequisite for development. In other words they prescribe an exogenous development strategy.
b) A second theory concentrates on human capital with an inward looking، linking the development to the cultural and spiritual affairs inside a country. This approach has emerged in the final two decades of the last century. Emphasizing on human beings as the main axis of development they attempt to raise the role of human characteristics and views in development.
Influenced by the second theory the essay puts forth two hypotheses as follows:
a) Since human being is the means and source of any changes، development may not be feasible without any transformation in the beliefs، demands and visions of human beings.
b) As the present economic systems are set to attain just the material goals and worldly desires، any development model for Iran should be designed and formulated considering the religious implications.
خلاصه ماشینی:
چنانکه کسب استقلال سیاسی به انسانهایی متحول شده نیاز دارد، کسب استقلال اقتصادی نیز نیازمند افرادی است که با درک صحیح از واقعیات موجود در جهان کنونی، خود را آماده بر عهدهگرفتن نقشی کنند که در نهایت به رشد توسعه اقتصادی و رفاه مادی و معنوی (آسایش فکری و جسمی) بیانجامد و این مهم در سایه تأکید بر فرهنگ متعالی و سازگار با توسعه است.
به اعتقاد سازمان ملل نیز توسعه عبارت است از فرایندی که کوششهای مردم و دولت را برای بهبود اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر منطقه متحد، و مردم این مناطق را در زندگی ملت ترکیب میکند و آنها را بهطور کامل برای مشارکت در پیشرفت ملی توانا میسازد.
جالب اینکه هنگام اوجگیری علوم گوناگون در سرزمینهای اسلامی و گسترش آن بین مسلمانان، جوامع دیگر از جمله غرب، در جهالت بهسر میبرده و وجود مراکز علمی نظیر کتابخانهها با انبوه کتابها و مراکز آموزشی فقط مشخصه کشورهای اسلامی بوده است؛ به همین سبب، اروپا هنگام بیداری با پی بردن به مخازن غنی علوم مختلف در شرق و کشورهای اسلامی و در طول جنگهای صلیبی، از آن به طور کامل استفاده کرد؛ بنابراین، نه تنها هیچ مخالفتی از ناحیه اسلام برای کسب دانش وجود ندارد، بلکه بر عکس تأکیدهای بسیاری در این زمینه اعم از آیات قرآنی، احادیث نقل شده از طرف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم علیهمالسلام و بزرگان دین، وجود دارد.