خلاصه ماشینی:
"این مسأله کاملا درست است که در فلسفۀ هگل هم زمان و هم روح-حتی دیگر تعیینات مفهومی در سراسر نظام فلسفی او-براساس حرکت مفهومی نفی نفی تعیین و مشخص شدهاند،اما تأکید بیش از اندازه بر این ویژگی عادی مفهومی در این مورد؛یعنی زمان و روح رابطه خاصی را بین آن آنها بوجود نمیآورد.
»10بنابراین،در اینجا میتوان دید که هگل رابطهای مستقیم بین خود روح و زمان برقرار کرده است، این در حالی است که زمان نهفقط یک صورت شهود خود است، (به تصویر صفحه مراجعه شود) بلکه خود،خودش را نیز به عنوان امری بهشهوددریافته مییابد.
این ارتباط بین خود و زمان نهفقط نتیجه تیره و مبهم نسبت اجزای سازندۀ احوالی که در بخشهای انتهایی پدیدارشناسی آورده شده است نیست،بلکه تصدیقات واضح و روشنی از این ارتباط در عباراتی از فلسفۀ طبیعت وجود دارد:«زمان، همان اصل من-من محض خودآگاهی است،ولی همان مفهوم با مفهوم بسیط،اکنون در تحقق کامل خارجی و انتزاعی آن،به عنوان صیرورت محض بهشهوددریافته-وجود فی نفسه محض،و به عنوان به صرف شناخت خویش نایل شدن مطرح است.
چنین تحقق خارجی را-چنانچه هایدگر این کار را کرده است،نمیتوان بیرونی بودن زمان نسبت به روح دانست، بلکه از طریق وجود همین عدم مطلق و اصل اینهمانی من-من،و لو در بساطت آن،و در انتزاعیترین صورت آن،زمان را نسبت به روح، درونی باید دانست.
»16 (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) واضح و مبرهن است که به نظر هگل در این عبارات-مثل عبارت پیشتر-روح،در زمان و امری زمانی نیست،زیرا برعکس،زمان در روح قرار دارد،و بسان یک لحظه و آن،جنبهای از فراشد ابدی آن است،و منحصرا در زمان است،که روح میتواند در جنبهای از خودش باشد."