خلاصه ماشینی:
"(ص 9) سؤال اول:امیلی که تا چند دقیقه قبل از رسیدن به آپارتمان سالم و سرحال بوده و ناگهان دچار سرگیجه میشود،چهطور به این نتیجه میرسد که به زودی بر اثر خفگی یا حملهی قلبی خواهد مرد؟از کجا میداند که سم«ناشناختهای»وارد بدنش شده و در برابر آن کاملا بیدفاع است؟او حتی اگر میکروبشناس و سمشناس هم میبود،نمیتوانست بدونآزمایشهای دقیق پزشکی چنین قاطعانه علت بیماریاش را توضیح بدهد؛مگر اینکه بگوییم علم غیب داشته است.
طبیعی است که خواننده پس از 22 فصل و از سرگذراندن مسیری طولانی به همراه لوک و دستیارش،انتظار شنیدن پاسخ یا پاسخخای درخور داشته باشد،به ویژه اینکهامیلی 10 ساله در رشتهی علوم جنایی تحصیل میکند!برای دست زدن به سه قتل،آن هم از روی نقشه قبلی که سالهاروی آن فکر شده،محرکها و انگیزههایی بسیار قوی باید وجود داشته باشد؛اما امیلی فقط به دلیل بیماری لا علاجیکه داشته،به گفتهی خودش دست به انتقام زده است.
نکتهی سؤالبرانگیز دیگر اینکه دختری با ذکاوت امیلی که در رشتهی علوم جنایی هم تحصیل میکند و به بسیاریاز راز و رمزهای این کار آشناست،چرا مدرک مهم و غیر قابل انکاری مانند چکمهی آغشته به پودر شیمیایی را نزد خود نگهداشته تا به دست لوک بیفتد؟دوم اینکه باید خوب بداند که دست لوک چندان هم پر نیست و به راحتی نمیتواند او را بهسه قتل متهم کند؛پس چرا به راحتی به همهچیز اعتراف میکند؟تنها پاسخ قانعکننده به این سؤالها شاید این باشد کهاو به دلیل بیماریاش میدانسته دست مرگ زودتر از قانون به او خواهد رسید."