چکیده:
این مقاله به بررسی تاثیر مدرنیته بر جایگاه علم و دین در زندگی اجتماعی بشر می پردازد. در چهارچوب تحول پارادایمی که با ظهور تفکر و زندگی مدرن اتفاق افتاد، عقل انسان به معتبرترین منبع شناخت و امنیت و رفاه انسان به مهم ترین آرمان شناخت تبدیل شد. در معرفت شناسی مدرنیته، تجربه و تبیین منطقی ارتباط میان متغیرها در رسیدن به یک شناخت معتبر نقش اساسی دارند. به علاوه، علم گرایی مدرنیته، اساسا، در خدمت نیازهای فایده گرایانه به مفهوم مادی بشر است. سکولاریسم یکی از ویژگی های بنیادین سیستم معنایی مدرنیته است که بر اساس آن دین و آموزه های دینی تنها درصورتی به رسمیت شناخته می شوند که با الزامات مدرنیته هماهنگ باشند. همچنین، گزاره های دینی درصورتی علمی به حساب می آیند که با روش های علمی مدرن تایید شوند. الزامات معرفت شناختی مدرنیته در علوم اجتماعی و انسانی نیز آثار شگرفی به جا گذاشته اند. براین اساس، علوم انسانی مدرن با رویکردی سکولار قوام یافته است.
خلاصه ماشینی:
"قوانین علمی جهانشمولاند و وظیفۀعلم کشف این قوانین است؛ -پیشرفتگرایی با این پیام که انسانها میتوانند با استفاده از عقل و علم خود شرایططبیعی و اجتماعیشان را بهبود بخشند و سطح خوشی و رفاهشان را افزایش دهند؛ -فردگرایی به این معنی که فرد ارجحیت دارد و عقل فردی نباید تحت کنترل و دخالتمراجع دیگر مثل کلیسا قرار گیرد؛ -تحمل که ریشه در اعتقاد به برابری بنیادی کلیۀ انسانها دارد و براساس آن،باورهایمختلفی که در گروههای مختلف وجود دارند،پستتر از فرهنگ خاصی مثل مسیحیتاروپایی نیستند؛ -آزادی که حاکی از مخالفت با اعمال محدودیتهای سنتی علیه اعتقاد،بیان،تجارت،تعامل اجتماعی،و سایر حقوق مدنی انسانهاست؛ -سکولاریسم به این مفهوم که دانشهای سنتی دینی و متافیزیکی به روشهای معتبریمتکی نیستند و نباید مبنای شناخت قرار گیرند؛ -ضدیت با روحانی مسلکی که گویای مخالفت با کلیسا،دین سازمانیافته،سختگیریهای مذهبی،و بهطورکلی کلیۀ افکار و رفتارهای حاکی از موهومپرستی است؛ -اشتیاق به پیشرفتهای علمی بالاخص تکنولوژیکی و پزشکی که قابلیت کاربرد برایآسایش و رفاه بشر را دارد؛ -تمایل به تغییرات و اصلاحات سیاسی به منظور مشروطسازی و قانونمندسازی قدرتدر دولتها؛ -باور به برتری دانش تجربی و ماتریالیستی و تلاش برای دستیابی به استدلالها،تبیینها،و مدلهای واقعی دربارۀ مسائل اجتماعی به همان نحو که در علوم طبیعی به دستمیآید (22-21:1992,notlimaH) .
به این ترتیب،این باور مدرن که انسان بدون نیاز به خدا قادربه کنترل طبیعت و نیل به پیشرفتهای بزرگ است،طرفداران بیشتر و بیشتری پیدا کرد؛در حالیکه برداشتهای جزماندیشانه از انجیل و دستگاههای دینی مسیحیت زمانی در برابررشد علم و عقل بشر مانع ایجاد کرده بود،بسیاری متفکران،مسائل مسیحیت را به سایرادیان تسری دادند و ادیان را مانع پیشرفت معرفی کردند."